شعر من تعریف آبی‌هاست


«بدان که شعر را ادواتی‌ست و شاعر ی را مقدماتی که هیچ کس را لقب شاعری نزیبد و بر هیچ شعر نام نیک درست نیاید...».  [شمس قيس رازي]





گر بکار آيد که بگشايد
حلقة زنجيري از بازوي فريادي نهان‌،
 در لايه‌هاي ساکت سيمان 

گر بکار آيد که باشد
شعله‌ی رقصان کبريتي‌،
بر ُگلِ سيگار يک اعدامي در انتظار حکم

گر بکار آيد که باشد
مشعلي از اعتماد و نور
در هجوم گله‌هاي تيره‌ی ترديد

...
شعر من،
قاصدي از سرزمين سبز خوشبختي‌ست
تکه‌يي هيزم که مي بخشد به استمرار رقص سرخ آتش، مرد جنگل‌بان                        
اخگري‌، در رگه‌هاي نعره‌ی باروت.
شعر من، درد‌ است
شعر من‌، خون است
شعر من‌، جان است

شعر من‌،
جز سايه‌هايي منجمد از بودن ديوانه‌ی من نيست
رد پايي از جنون نيمه شب بيدارِ نا آرام

شعر من‌،
خورشيد را مي‌جويد‌،
در نگاه مردمان کوچه هاي شهر

شعر من‌،
از زخم مي رويد
شعر من‌، از عشق مي‌گويد

شعر من،
 قافيه از تازه‌هاي آبي مهتاب مي‌چيند
وزن را در سادگي‌هاي زلال آب مي‌بيند
مثل شبدر از تكلف‌هاي طبع‌آزار آزاد است.

شعر من چون «دوستت دارم»
بي‌ريا و ساده و گرم است.
شعر من مانند شبنم‌ها به رنگ سرخ آزرم است

شعر من تعريف‌ آبي‌هاست
شعر من آيينة فرداست
آه! ... فردا
حتي اگر بي‌شعر من،
 بي‌گمان زيباست.



ع. طارق


ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top