اشک‌هایم را بپذیر


شعری که ۱۵سال پیش برای زخم‌های قلب بم سروده شد و شهر زخمی هرگز آن را نشنید.







بم! 
 قلبِ مجروح شعر!
شهرِ زیرزمینی تبدار!
اشك‌های شعر مرا بپذير!
قلب مرا مشكن!
مگو كه پنجره هايت ديگر،  گرم آغوش پناه آفتاب
نخواهد بود.

مگو خنده‌های كودكان، در طواف نخل،
مگو زمزمه‌های آب در باور بلوريِ ليوان
و گرسنگی آزمند چشمان گربه‌ها
 ـ در عبور ازسر ديوارهايت ـ
باز نخواهد گشت.

مگو تباه شد، گرمای دست‌های دختركی
كه برای كبوتران گرسنه ارزن می‌پاشيد.

مگو صداها باز نخواهد گشت.

مگو زندگی ادامه نخواهد يافت.
مگو... آه!  مگو،   شهر بخشی از جراحت خاک است

برخيز،  برخيز! 
گيسوان خاكی‌ات را می‌بوسم.
قلب من آنجاست؛  آنجا كنار تو،

بم!  شهر مجروح زمين!
اشک ناچکیده‌ی شعر!





ع. طارق



ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top