صلاحیت افراد در نظام آخوندی با درجهی سرسپاری آنها به
شخص ولی فقیه و میزان جنایتهای انجام داده برای تحکیم موقعیت آن سنجیده شد و میشود.
در بین جنایتکاران کسی بیشتر رو میآید که بیشتر شلاق زده باشد، به دارکشیده باشد،
حکم سنگسار صادر کرده باشد و بیشتر از همه بیعاطفهتر، صلبتر و بریتر از
ویژگیهای یک انسان معمول باشد.
ابراهیم رئیسی در مسابقهی انتخاب بین جلاد و شیاد، به
دلیل افشاگریهای مقاومت و اعتلای جنبش دادخواهی خون قتل عام شدگان، شکست خورد و
علی خامنهای نتوانست او را به عنوان رئیس جمهور و جانشین تلویحی خویش مصرف کند.
سوال این است مگر علی خامنهای از میزان تنفر اجتماعی
نسبت به انتصاب این مهرهی از دور مصرف خارج شده واقف نیست؟ مگر یک بار خود او
مدعی نشد که خبرها بیش از هر کس دیگری به او میرسد، بنابراین چرا دوباره به
آزمایش آزموده روی آورده است؟
نظام و ایدئولوژی جلاد پرور
«جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه کم، نه یک کلمه بیش!»
این حرف مشعشع خمینی، نظامی را به ایران زمین تحمیل کرد
که یک روز هم نمیتواند بدون شلاق زدن، پوست کندن، به دارآویختن، چوب در آستین
کردن و اهانت به ساحت انسان، بگیر و ببند و گسترش زندان، تولید سلاحهای کشتار
جمعی، تروریسم و صدور نفرت و کشتار و دروغ پراکنی و جعل و تزویر و دوام بیاورد.
خمینی در آن زمان نیز به خوبی دریافته بود که این مردهی
کفن پوسیده و برون کشیده شده از اعماق قرون و اعصار را نمیتوان به قرن بیست و یکم
تحمیل کرد؛ به همین دلیل از روز اول بنا را بر سرکوب و جعل و تحریف حقایق گذاشت و خلافت
ارتجاعی خود و خلیفهای که باید آن را بر سر پا نگهدارد اینگونه تعریف و فرموله
کرد:
«ما خلیفه میخواهیم که دست ببرد و حد بزند و رجم کند.»
آهن ربای نظام و جذب شقیترینها
به این ترتیب تئوری شکنجه و جنایت در نظامی که با خیانت
به انقلاب ضدسلطنتی و ربودن آن بر سر کار آمده بود، نهادینه شد. از آن پس این نظام
مرده پرست و مرده زی و مبلغ مرگ و مرگ پروری و مرگ اندیشی، «عصارهی رذائل یک ملت»
شد.
به سراپای این نظام نگاه کنیم، در تعریف متعادل و
متعارف از انسان، به راستی احدی را در آن نمییابیم که بویی از انسانیت برده باشد.
از روز شکلگیری این حاکمیت تمام کسانی که تحت عنوان پاسدار و بسیجی ... به آن
پیوسته و تفنگ سرکوبش را به دوش کشیدند، لمپنترین و مستعدترین قشرهای جامعه برای
جنایت و آدم کشی بوده و هستند، اگر هم تک نمودهایی یافت میشدند که به اشتباه با
آن بر خورده بودند، یا بیرون زده یا به سرعت در هضم رابع آن به حیوانات سبع تبدیل
گردیدند. اینچنین شد که در این نظام، صلاحیت افراد با درجهی سرسپاری آنها به شخص
ولی فقیه و میزان جنایتهای انجام داده برای تحکیم موقعیت آن سنجیده شد و میشود. در
بین جنایتکاران کسی بیشتر رو میآید که بیشتر شلاق زده باشد، به دارکشیده باشد،
حکم سنگسار صادر کرده باشد و بیشتر از همه بیعاطفهتر، صلبتر و بریتر از ویژگیهای
یک انسان معمول باشد.
تصادفی نیست که جانوران به هیأت انسان درآمدهای مانند محمد
محمدی گیلانی، اسدالله
لاجوردی، صادق خلخالی به الگوهای رفتاری برای جنایتکاران این
نظام تبدیل میشوند. بیسبب نیست که از جلادانی مانند قاسم سلیمانی، در
رسانههای زنجیرهای حکومتی کاریسما ساخته میشود و مانند ستارگان سینما و سلبریتیها
به جامعهی ایران قالب میشوند.
علی خامنهای در مورد قصاب اوین، لاجوردی میگوید:
«این سرنوشت افتخارآمیزی که آقای لاجوردی پیدا کردند،
سرنوشتی است که مایهی حسرت و غبطهی همهی کسانی است که در این راه بودهاند...حقیقتا
اخلاصی که ایشان داشتند، خیلی اخلاص بالایی بود»
«اخلاص!» مورد نظر ولی فقیه نظام، همان حل شدگی در روح
پلید خمینی و شدت به خرج دادن در قساوت است.
نباید اینگونه تصور کرد که خامنهای با نشاندن رئیسی بر
منصب میرغضب اعظم، قادر خواهد بود دست به سرکوب بیشتر بزند. واقعیت این است که به
دنبال شکستن طلسم ولایت فقیه، چنگ و دندان این هیولا فروریخته و ابوالهول سرکوب دیگر
در برابر ارادهی جوانان به پا خاسته و کانونهای شورشی کارآیی ندارد. در روزهای
پایانی هر نوع افزودن به سرکوب و بگیر و ببند به گونهای مضاعف سبب برانگیخته شدن
بیش از پیش خشم مردم و تشدید وضعیت انقلابی و انفجاری جامعه میشود.
باز مصرف یک جلاد بدنام
از شیوههای لو رفتهی تبلیغاتی حاکمیت آخوندی این است
که یک خبر را ابتدا به صورت حاشیهای و شایعه در رسانههایش مطرح میکند و بعد به
آن دامن میزند تا قباحت آن را جا بیندازد و از میزان حساسیت به این خبر بکاهد. در
فیلترینگ تلگرام از این شیوه بسیار استفاده شد. در ماجرای گزینش جلاد بدنام کشتار
تابستان۶۷ نیز از مدتها پیش این شایعه دامن زده میشد که ابراهیم رئیسی جایگزین
صادق آملی لاریجانی میشود.
رئیسی در مسابقهی انتخاب بین جلاد و شیاد، به دلیل
افشاگریهای مقاومت و اعتلای جنبش دادخواهی خون قتل عام شدگان، شکست خورد و علی
خامنهای نتوانست او را به عنوان رئیس جمهور و جانشین تلویحی خویش مصرف کند، اکنون
دوباره به بازمصرف این مهرهی سوخته و جلاد بدنام روی آورده است. این تصمیم
مدتهاست در نظام ولایت فقیه گرفته شده بود اما علی خامنهای با ترس از عواقب
احتمالی، به دنبال شرایط مناسب برای اعلام غیرمستقیم، قطره چکانی و به تدریج آن
بود. شاید از این طریق حساسیت ناشی از اعلام ناگهانی آن را کاهش دهد.
ابراهیم رئیسی در منصب میرغضب اعظم چرا؟
سوال این است مگر علی خامنهای از میزان تنفر اجتماعی
نسبت به انتصاب این مهرهی از دور مصرف خارج شده واقف نیست؟ مگر یک بار خود او
مدعی نشد که خبرها بیش از هر کس دیگری به او میرسد، بنابراین چرا دوباره به
آزمایش آزموده روی آورده است؟
در پاسخ باید گفت:
۱ـ خامنهای بیش
از هر کس دیگر میداند که نظامش در انزوای بیش از پیش بین المللی و منطقهای و
ظاهر شدن آثار فلج کنندهی تحریمها و نیز محاصرهی بحرانها و تنشهای دوران
سرنگونی و در مواجهه را فوران قیامهای تودهای و گسترش فعالیتهای کانونهای
شورشی نیاز به انقباض بیشتر دارد.
۲ـ این انقباض با رویکرد تهاجمی مانند زمان خمینی نیست،
بلکه دقیقا خصلت تدافعی و از روی استیصال دارد. به نوعی تلاش برای بستن گارد دفاعی
در برابر فوران اعتراضها و نیز فعالیت کانونهای شورشی در داخل ایران است.
۳ـ نباید اینگونه تصور کرد که خامنهای با نشاندن رئیسی
بر منصب میرغضب اعظم، قادر خواهد بود دست به سرکوب بیشتر بزند. واقعیت این است که
به دنبال شکستن طلسم ولایت فقیه، چنگ و دندان این هیولا فروریخته و ابوالهول سرکوب
دیگر در برابر ارادهی جوانان به پا خاسته و کانونهای
شورشی کارآیی ندارد. در روزهای پایانی هر نوع افزودن به سرکوب
و بگیر و ببند به گونهای مضاعف سبب برانگیخته شدن بیش از پیش خشم مردم و تشدید
وضعیت انقلابی و انفجاری جامعه میشود.
بنابراین خامنهای نیاز دارد از دور ادای سرکوب دربیاورد
تا قیام گر نگیرد و شعلهور نشود. استفادهی کاریکاتوری از میرغضبی منفور به نام
رئیسی با آن سابقهی ننگین در این راستاست. هدف ایجاد رعب است اما «آن سبو بشکست و
آن پیمانه ریخت». شعار روز جامعهی ملتهب و مستعد انفجار ایران این است:
توپ، تانک، بسیجی دیگر اثر ندارد
یعنی:
توپ، تانک، رئیسی دیگر اثر ندارد
کانونهای شورشی و جوانان قیامآفرین به خوبی میدانند
که نیروهای ضدشورش و پاسداران و بسیجیهای نظام، به خصوص در روزهای پایانی، از دست
زدن به سرکوب بیمناکاند و وقتی هوا پس است، پس پسکی میروند.
۳ـ مطرح شدن روزافزون مقاومت ایران و نیروی محوری آن
سازمان مجاهدین در سطح جامعه، از دلایل دیگر انتصاب ابراهیم رئیسی برای منصب میرغضب
اعظم است. در این زمینه نیز خامنهای به طورمضاعف اشتباه میکند. در جریان نمایش انتخابات ریاست
جمهوری نظام، جنبش دادخواهی خون شهیدان قتل عام ۶۷ به گونهای غیرقابل قیاس، در
حافظهی اجتماعی مردم زنده شد و به همان میزان تنفر از خمینی، خامنهای، ابراهیم
رئیسی و سایر سردمداران حاکمیت آخوندی شدت یافت. حال با مطرح شدن نام ابراهیم
رئیسی اعتلای این جنبش را در مدار جدید شاهد خواهیم بود؛ اعتلایی که بیتردید به
گسترش بیش از پیش کانون های شورشی و هستههای قیام آفرین خواهد انجامید.
یادمان نرفته است که شاه برای ممانعت از سرنگونی محتوم
خود، بارها نخست وزیر عوض کرد و آرایش ژنرالهایش را در ویترین سلطنت پس و پیش کرد.
با اینکه او مهرههای جدیدی را در جلوی ویترین قرار میداد اما سرنگون شد و باید
میشد؛ زیرا عمر تاریخی آن به سر آمده بود و مردم دیگر دیکتاتوری را برنمیتابیدند.
بگذار شیخ نیز از تاریخ عبرت نگیرد ولی قوانین تکامل
جامعه و تاریخ متقن و خلل ناپذیر است.
0 نظرات