به یاد آرمین صادقی، دانش آموز ۱۵ سالهی
اصفهانی؛ نماد مجسم مظلومیت ملت ایران و دیگر شهیدان قیام
آرمین برادر من بود
آرمین برادر من بود
حتي اگر نديده باشماش؛
آرمین برادرتر از برادر من بود
زيرا در قارهی وجدان
در دورهمیهای خیابان قیام
انسانها تنی و هموطن اند.
***
تارهاي ناچکیدهی اشك را
با پود شکستهی بغض گره ميزنم
و تندرانه ترين هراي پلنگان را
در ستاره كوبِ شبانهی كوهستان
به وام ميگيرم
تا در شعرم
چخماق خشم
با گرتههای سرخ
جرقه زند.
انسانخواران برآمده از
تبارنامهی تاريك اعصار!
سلاخي كنيد سادگيهای لهجهی آب را،
زيبايي نجيب شبنم را
بر بازوان سبزه هاي طلوع
شيار زنيد
خون نابالغ نوباوگان ایران را
با ساطورِ فرودي گدازان
شما تنها مرگنوشان باد در منخرین حماقت
در عبرتنامهی تاريخ نيستيد
نه پس آمدگانيد، نه نخست زادگان
...
اما بيگمان،
سنگ آسيابِ لنگ خر خروي ولایتاتان
بر ريگهاي خشمناك
در سپيدهيي جوشان از هرم آه مادران
خاموش
خواهد شد
گلوي دارهایتان فروخواهد پوسيد
و بادهاي كرانهی شرقي
بر استخوان جويدهی منبرهایتان فلوت خواهند نواخت
شجرهنامهی باران
بسا ولیها و ولایتهای خاكستر
در عبرتناک ضمير دارد.
بسا خانها و خاقانها
نه پس آمدگانيد، نه نخست زادگان
بغضِ مقتول كودكان
و آبي معصوم نگاه عروسكها
نخواهد مرد
اشك را قدرتيست فراتر از عطسهی دودناك
باروت؛
عشق را انعكاسي فزون از مرگ.
تيزدندانان عمامه گنبدین!
انسانخواران برآمده از
تبارنامهی تاريك اعصار!
در احتضاری جانکش
چکمهی مرگ را خواهید لیسید
پيشتر از آن كه گرماي قلب نوجوان ایرانی
به بوسههای آبی ماه سفر کند
گامهاي تاريكتان
از نقشهی ایران
جراحي خواهد شد
پيش از آن که خنده زند
شقایقی از گلبوتهی داغ
بر قلب داغ
دندان قروچهی خشم در شعر من
تردناي شكيب را همچنان ميجود
از خشم اگر ديواري به مشت بتنبانم،
بر من ملامتي نه.
آه!
من نيز مریم و آرمین و عامر و سارو را ميشناختم؛
آنها خانوادهی من بودند
خواهرتر و برادرتر از خواهر و برادر من.
…
ع. طارق
7بهمن1396
0 نظرات