باز پاییز است
درخت داشتههایش
را میپراکند
در اصرار لجوجانهی
باد
میتکاند
دستانش را
از کودکانش
در رفتن آهستهی
رود
و ببین دریای زرد
ـ ارغوانی برگ را
با موجهای خش خشی
دلچسب
در زیر قدمهای
عبور
خورشید
گلولهی ارغوانی
کاموا
در رقص تند دو
میلهی ضربدری
با انگشتان مادر
بزرگ
[تدارک جورابی از
پشم
برای روزهای سرمای
مبادا]
ابر در سفر از خطوط
مبهم دریا به دوردست آبیهاست
کاروانی بارش پنبه
و پشم
آسمان
نقاشی نیمکارهی
آبرنگ است
در خاطرات کودکیهای
گمگشتهی من
باز پاییز است
بیتوتهی سیاه
لشگر سار
بر انحنای خستهی
سیمهای پوسیدهی برق
در گذرگاه پاییز
(تنها جایی که
دیدن دانههای سیچیدهی تسبیح زیباست)
خطی از نقطه و
انتظار و نشستن
تصمیم ناگرفتهی
کوچ
دل ناکندن از ته
ماندهی تابستان
باز پاییز است
یادم باشد
سالهاست ننوشتهام
شعری از زیباییهای خش خش برگ
در زیر قدمهای
عبور
خاطراتم هنوز
آغشتهی باران
است.
ع. طارق
0 نظرات