من آن خشمم وزان در پنجه دریا، بترس ازمن!
من آن موجم رفیق هر چه توفانها، بترس از من!
اگر پس مینشینم باز میگردم قوی آهنگ
نمیمیرم در این آمد، شدن اما، بترس از من!
من آن انگشت ترد بارها بشکسته خون آغشت
کنون مشتی درشتم، سرخ و صولتزا، بترس از من!
هنوز از آخرین پیغام چشمان «ندا» خیس است
شکسته بغض خونفام خیابانها بترس از من!
هنوز از خاطراتم واژههای سرخ میبارد
به هر میدان منم اینک تو را جویا، بترس از من!
اگر ممنوع، اگر بر دار، اگر درخون؛ ولی بیدار
منم اینک هماورد تو در هر جا، بترس از من
ع. طارق
0 نظرات