اگر گيتي سراسر شب،كمين كرده به شب،
دشمن،
اگردر خون من غلتان، دم تيز و تف آهن،
اگر تا قبضه در قلبم به زهر آلوده صد خنجر،
اگر در سيني زرين سرم پيشاروي دشمن،
اگر خونم بشويد دشنههای تشنه را هر دم،
اگر بارد تنم را تازيانه، نشتر و سوزن،
اگر داغم نهد بر پشت و پهلو، روز و شب
دژخيم،
برافروزد هزاران شعله در فانوس پيراهن،
اگر عمرم سراسر در سيهچال فراموشي،
اگر هر لحظهام با كژدم جرار در گلخن،
...
رگانم بگسلد، دستم بسوزد، تار بادا
ديدگانم، تار،
برد هر ذرهام را باد يغماگر به هر
برزن،
دريغا! دور از من، هرگز وهيهات! صد
زنهار!
نيارم روي برتابم دمي از عشقت، اي
ميهن!
دمی از عشقت ای آزادی ای غایبتر از
غیبت!
دمی از عشقت ای آزادی ای گمگشته یار
من!
علیرضا خالوکاکایی (ع.
طارق)
0 نظرات