از فردای به خون آغشته شدن سنگفرش کوچهها و آسفالت خیابانها با خون شهیدان قیام آبان، خط قرمز بین جامعه و حاکمیت پررنگتر از قبل کشیده شده است؛ خط قرمزی که روزبهروز نمایانتر میشود. در دو سوی خط قرمز مردم و حاکمیت در برابر هم ایستادهاند. این ایستادگی ممکن است افت و خیز داشته باشد یا در جاهایی به عمق برود یا در سطح ظاهر شود اما وجود دارد. در این شرایط راهکارهایی پایدار هستند که به تغییرات پایدار، یعنی سرنگونی حاکمیت بینجامند.
در ادبیات حکومتی نیز این مرزبندی وجود دارد. تقسیم مردم به «خودی» و «غیرخودی» نیز از همینجا ناشی میشود. «خودی» آنهایی هستند که نظام را قبول دارند؛ ولو به آن انتقاد داشته باشند ولی خواهان آن هستند که نظام آسیب نبیند و برجا بماند. «غیرخودی» به طیفی گفته میشود که به براندازی نظام معتقدند.
یک مالهکشی و شیادی آشکار
یک رسانهی باند مغلوب نظام به شکلی دجالگرانه نوشته است:
«کسی که در اعتراض به گرانی، بیکاری، مشکلات اقتصادی، گران شدن قیمت بنزین و... با دستخالی به خیابانها میآید، مخل مبانی اسلام نیست؛ پس باید بپذیریم مردم این حق را دارند که اجتماعاتی تشکیل دهند و صدای اعتراض خود را به گوش مسئولان برسانند» (ستارهی صبح. ۱مرداد۹۹).
نگارندهی این نوشتار ضمن مثال آوردن از «جلیقهزردها» در فرانسه، خواستار آن شده که حق اعتراض طبق اصل ۲۷قانون اساسی رژیم بهرسمیت شناخته شود و این اعتراضات بهصورت سنجیده مدیریت شوند.
«اکنون که رئیس قوه قضاییه با اشراف به قانون، بر «حق اعتراض» مردم تأکید کرده است، باید بر محترم شمردن و بهرسمیت شناخته شدن این حق قانونی تأکید کرد؛ بدون اینکه کسی مردم را بهجای «منتقد» و «معترض»، آنان را با عناوین مجرمانه مانند «آشوبگر» یا «اغتشاشگر» خطاب کند. بنابراین اگر آزادیهای مصرح در قانون اساسی (بهویژه فصل سوم آن) پاس داشته شود، نهتنها اتفاق بدی نمیافتد، بلکه اتفاقات خوبی هم پیش خواهد آمد؛ زیرا مردم هم خواهان زیستن در آرامش و امنیت هستند» (همان منبع)
بخشیدن خلعت دموکراسی پاریسی به دیکتاتور
این رسانه طی یک فقره خلط مبحث دجالگرانه این توهم را میپراکند که گویا حاکمیت هنوز مشروعیت دارد و انگار مشکلات مردم با این نظام فقط یک مشکل صنفی است و صورت مسأله این است که جایی ندارند تا در آنجا فریاد بکشند و هیجانات خود را تخلیه کنند. این پیشفرض مردم را «جلیقهزرد» و دیکتاتوری آخوندی را دموکراسی از نوع پاریسی آن قلمداد میکند و به میرغضب عمامهدار نظام التماس میکند که به جای «آشوبگر» یا «اغتشاشگر» خطاب کردن جوانان دههی هفتادی نسلهای سوم و چهارم به آنها «منتقد» و «معترض» بگوید. تا چه مسألهای حل شود؟ تا آنها از طیف «غیرخودی» به طیف «خودی» بیایند و به این ترتیب صورت مسألهی سرنگونی از روی میز نظام برداشته شود!
دیکتاتور راهی جز زبان قهر باقی نگذاشته است
با اینکه در این نوشتار، بهطور تلویحی گفته میشود که نظام آخوندی، مردم ایران را به «خودی» و «غیرخودی» تقسیم کرده اما در عمل این تقسیمبندی و خط فاصل نادیده انگاشته میشود. در حالی که این خط قرمز وجود دارد. تعارض مردم با حاکمیت به نقطهای بالغ شده که دیگر بازگشتی متصور نیست. مردم دیرگاهی است دریافتهاند که این نظام اصلاحپذیر و رتوش شدنی نیست، بلکه باید آن از بیخ و بن برانداخت. واقعیت این است که این حاکمیت هیچ اعتراضی را برنمیتابد؛ زیرا هر اعتراضی ولو صنفی و کوچک، در فضای انفجاری جامعهی ایران بهسرعت تکثیر میشود و راه به شورش خیابانی میبرد.
نسخهی ناکارساز
دیگر زمان برای نوشتهها و نصیحتهای اینچنینی به سر رسیده است:
«اینکه یک جوان دهه هفتادی معترض را به خط گرفتن از کشورهای بیگانه متهم کنند، پاک کردن صورتمسأله است؛ چون او فرزند همین کشور و همین انقلاب است، از روزی که چشم به جهان گشوده در همین فضا تربیت یافته است، خانوادهاش تجربه و تبعات جنگ را از سر گذراندهاند، خودش با همین ابزارهای فرهنگی مانند صدا و سیما، منبرهای مذهبی، آموزش و پرورش و... رشد کرده است. اینکه یک جوان بیست و چند ساله را وابسته به ایادی خارجی بدانیم، در واقع افراد را به «خودی» و «غیرخودی» تقسیم کردهایم» (همان)
دیگر پیچیدن چنین نسخههایی برای نجات یک دیکتاتوری فرتوت و به لب خط سقوط رسیده کارساز نیست. جناب «ناصح» که در وحشت از کار و کاسبی خود به این التماس و درخواستها نشسته است، کمی دیر تشریف آوردهاند. اکنون دیگر حتی صحبت از ضرورت سرنگونی نیست، صحبت از زمان سرنگونی است.
0 نظرات