پشت پرده‌ی‌ دفاع مصداقی از سلطنت و کودتای ننگین ۱۲۹۹

 





خاستگاه و پیشینه‌ی کودتای ۱۲۹۹

با ورق‌خوردن برگ ۳ اسفند ۱۳۹۹ در تقویم هجری شمسی، صدسال از کودتای ننگین و استعماری ۱۲۹۹ رضاخان میرپنج گذشت.صدمین سالروز این کودتا مصادف است با چهل‌ودومین سال استیلای خمینی و ورثه‌ی ارتجاعی او بر ایران. به این واقعه از زوایای گوناگون می‌توان نگریست،‌ نگره‌های مستند، منصف و نیالوده به تفسیر شاه و شیخ به ما می‌نمایاند که این کودتا،‌ یک کودتای انگلیسی بود که از طریق ژنرال آیرون‌ساید (فرمانده‌ کل نیروهای انگلیسی در ایران) و با پیشکاری ضیا‌‌ءالدین طباطبایی انجام گرفت تا ۱۴سال پس از صدور فرمان مشروطه، آرمان‌های مترقی آن جنبش را در ایران بمیراند.

در آن برهه‌ی‌ تاریخی، کشور روسیه به دلیل انقلاب اکتبر، از طمع‌ورزی به خاک ایران دست کشیده بود و تنها انگلیس بود که به‌عنوان قدرت استعماری در کشور ما حضور داشت. انگلیس برای استیلای کامل بر ایران و مقابله با جنبش‌های ملی و نسل دوم انقلاب مشروطه، نیاز به یک دیکتاتور سرسپرده و مقتدر داشت.

آیرون ساید در بخشی از خاطرات خود این نقشه استعماری را برملا کرده است، «شخصا عقیده دارم یک دیکتاتوری نظامی گرفتاریهای ما را در ایران برطرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت بی‌هیچ دردسری این کشور را ترک گوییم» (مرکز بررسی اسناد تاریخی. ص۱۹. به نقل از سید ضیاءالدین طباطبایی)

«رضا ماکسیم» [اصطلاحی که محمدرضا پهلوی در مورد پدرش به‌کار می‌برد] یا «رضاخان سوادکوهی»،‌ به‌دلیل خوش‌خدمتی به استعمار در مقابله با نیروهای مشروطه‌خواه، توانست این منظور را برآورده سازد و از یک قزاق ساده‌ی بیسواد به فرماندهی یک تیپ قزاق ارتقا یابد. او خود را در اعلامیه‌ای که در روز کودتا صادر کرد، «رئیس دیویزیون قزاق اعلیحضرت اقدس شهریاری و فرمانده کل قوا ـ رضا»! نامید. بعدها وی مدارج سردار سپه، وزیر جنگ، رئیس الوزرا را به‌سرعت پیمود و پادشاه شد و سرانجام در ۳اردیبهشت ۱۳۰۵ تاجگذاری کرد. به این ترتیب سلطنت مطلقه او بزرگترین انقلاب دموکراتیک منطقه یعنی انقلاب مشروطیت و دستاوردهای آن را به محاق برد.

پس از پایان تاریخ مصرف، این پادشاه «قدرقدرت قوی‌شوکت»! در شهریور ۲۰ فقط با یک فرمان چندخطی از سوی سفارت انگلستان در تهران از قدرت عزل و از کشور اخراج گردید.


یک دعوی سخیف و به شدت ارتجاعی

درست است نسل‌های جدید ایران، به‌دلیل سیاه‌کاریهای شیخ، تمایل یا مجالی برای مطالعه و بررسی موشکافانه کارنامه و عملکرد سلسله پهلوی نداشته‌اند ولی این دلیل نمی‌شود که تاریخ میهن خود را از یاد ببریم. بخش اعظم تبلیغات هدفدار برای اعاده حیثیت از رضا شاه از قضا توسط نظام ولایت فقیه و وزارت اطلاعات آن سازماندهی و هدایت می‌شود تا نارضایتی‌های فزاینده از این رژیم را به جانب رضا پهلوی سوق دهد؛ این سوق‌دادن‌ها به جانب بچه‌ی شاه، خطری برای کیان رژیم ندارد. در نهایت هدف از این تبلیغات آن است که  از گرایش مردم به‌ستوه آمده به‌سمت سازمان مجاهدین، آلترناتیو دموکراتیک شورای ملی مقاومت و برنامه‌ی ۱۰ماده‌ای مریم رجوی جلوگیری کند. این یک ادعا نیست.

شاه و شیخ در پاس دادن قدرت به هم ید طولایی دارند. آنها در سرکوب آزادی و آزادیخواهان دست در دست عمل هم می‌کنند. ضدیت هیستریک و همزمان آنها با ادبیاتی یک‌سان علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت بسا عمیق‌تر از یک سیاست تبلیغاتی است. در این راستا پادوی پاردم ساییده و مزدور نفوذی، ایرج مصداقی در یک سناریوی جدید به مناسبت صدمین سالگرد کودتای رضاشاه مدعی شده است که این دیکتاتور پیشانی سیاه، پی‌ریز شالوده ایران نوین بوده. او بی‌شرمانه کودتای استعماری ۱۲۹۹ را یک «اقدام درست و میهن پرستانه»! نامیده است.

«من اساسا کودتای ۱۲۹۹ را یک اقدام درست و منطقی و میهن‌پرستانه می‌دانم. بدون این کودتا ایرانی وجود نمی‌داشت ایرانی که ما می‌شناسیم و به آن می‌بالیم یا بهش عشق می‌ورزیم. اساسا شعارهای مشروطیت یک آرزو در جامعه ایران باقی مانده بود. رضاشاه کسی است که بعد از کودتای ۱۲۹۹ در صحنه سیاسی ایران پیداش می‌شه و اوست که به‌عنوان یک چهره مهم در تاریخ ایران مطرح می‌شه. بسیاری از آزادیخواهان و روشنفکران و همان کسانی که در انقلاب مشروطیت شرکت داشتند چشم امیدشان به رضاشاه است و به اقدامات او و به حمایت از او برمی‌خیزند… همه اون چیزهایی که مظاهر تمدن است در دوران رضا شاه تاسیس شده. این‌ها همه‌اش محصول رضاشاه نیست رضا شاه یک نماد است و خیلی‌ها برنامه‌ها را زیر نام او پیش می‌برند… یک واقعیتی وجود داره رضاشاه پایه ها و شالوده ایران نوین را می‌ریزه. این زیربنا را ایجاد می‌کنه. این ساختمان را ایجاد می‌کنه.» (مزدور نفوذی ایرج مصداقی. ۶اسفند۹۹)

***

به‌راستی چقدر باید کسی در دگردیسی خائنانه در لجنزار مزدوری فرو رفته باشد که تا این اندازه به تاریخ، فرهنگ،  ارزشهای ملی و قهرمانان پاکباز این مرز و بوم توهین و در مقابل از یک آدمکش بی سواد ـ که تا مدتها اسم خودش را هم غلط می‌نوشت ـ  با القابی مانند «بنیانگذار ایران مدرن»! تجلیل نماید. شخصیت‌‌های ملی و میهنی مانند قائم مقامها، امیرکبیرها و مصدق‌ها پیام‌آور بیشترین تجدد در عین استقلال ایران بودند ولی ارتجاع و استعمار آنها را از سر راه برداشتند. جنبش مشروطه مردان بزرگی مانند کلنل محمدتقی خان پسیان، شیخ محمد خیابانی و سردار جنگل را پرورانده بود. مأموریت رضا خان سرکوب و کشتار آنان  و هموار کردن سلطه انگلیس در میهن ما بود. آنها با پلاتفرم‌های مترقی و استقلال‌طلبانه خود قادر بودند ایرانی مدرن، دموکراتیک و مستقل برپا کنند. 

مدرنیته‌ی رضاخانی از آنجا که اصالت نداشت و ریشه‌دار نبود، از هم فروپاشید و تتمه‌ی آن ۳۷سال بعد بی‌کمترین مقاومتی در اختیار ارتجاع دینی قرار گرفت.


گزافه‌گویی در مورد پیشوای ملی

خط رذیلانه‌ای که مصداقی پیش‌برنده آن است، به پیشوای نهضت ملی کردن نفت، مصدق فقید،‌ نیز رحم نمی‌کند. «مصدق ۶۰ سال کار سیاسی کرده اشتباهات بسیار زیادی کرده است. با کشیدن راه شمال به جنوب هم مخالف بوده اینکه افتخار مصدق نیست اشتباهات مصدق است.» (همان منبع)

مصداقی با این زمینه‌چینی سرانجام به حرف اصلی می‌رسد:

«... مجاهدین را داریم که یک نگاه عقب افتاده یک نگاه مذهبی ارتجاع مغلوبی که آنچه بیان می‌کند صد [بار] عقب‌تر از بدترین نوع‌های سلطنت است. چون این عینا ولایت فقیه است رهبری عقیدتی است  و اساسا  باید این را از کادری که می‌خواهیم صحبت کنیم کنارش بگذاریم، بیرونش بگذاریم.» (همان منبع)

نمونه این اظهار لحیه‌ها در فضای مجازی کم نیست و مصداقی اولین بلندگوی لو رفته‌ی آن نیست. این محصولات، در کارخانه وزارت بدنام و ارتش سایبری آن ساخته می‌شود اما سوالی که پیش می‌آید این است که دفاع تمام قد از کودتای ضدایرانی ۱۲۹۹ و ساندویچ کردن مجاهدین با خمینی و نظام ولایت‌فقیه چه اهدافی را دنبال می‌کند؟ به‌عبارت‌دیگر در پساپشت یکی دانستن مجاهدین به‌عنوان نیروی محوری شورای ملی مقاومت با خمینی، در موزیک متنی از حسرت نسبت به «مدرنیسم»! سلطنت پهلوی چه منظوری خوابیده است؟


واقعیت مدرنیسم رضاخانی!

آنچه مصداقی آن را مدرنیسم می‌نامد و به اعتبار آن «قزاق‌شاه» را معمار «ایران نوین»! می‌خواند، زورچپان زائده‌ها، پس‌ماندها و شکل دفرمه شده یک فرهنگ صادراتی استعماری به ایران نیمه مستعمره و نیمه فئودال بود؛ از قبیل حجاب اجباری یا اجبارکردن کلاه شاپو و فرم و مدل  غربی در ایران. از قضا همین اقدامات بود که راه را برای بهانه‌گیری آخوندها و به قدرت رسیدن خمینی هموار کرد.

درست است شکل و شمایل مردم غربی شد ولی ایران از یک کشور نیمه مستعمره در دوران قاجار، به یک کشور تمام مستعمره تبدیل شد و آخرین فروغ جنبش مشروطه نیز در آن خاموشی گرفت؛ یعنی رضا پالانی آن را با کشتار آزادیخواهان خاموش کرد.

مصداقی در لجن‌پراکنی نسبت به پیشوای فقید آزادی، یک کپی‌برداری ناشیانه [ البته در حد قواره خودش] از خمینی می‌کند. به او حق می‌دهیم. توله شیطان شبیه خود شیطان می‌شود. حقد و کین او نسبت به مصدق ریشه در این دارد که پیشوای آزادی، نخستین مخالف قدرت‌گیری رضاخان و دگردیسی او به یک شاه مستبد بود. او در جلسه ۹آبان ۱۳۰۴ مجلس شورای ملی در نطق خود گفت:

«در یک مملکت مشروطه، مسئول اجرایی کردن پادشاه خلاف قانون مشروطه است و این بازگشت به دوران قبل از انقلاب مشروطه است که با عبور از آن، از مردم ایران خون زیادی بر زمین ریخت… خوب آقای رئیس الوزرا سلطان می‌شوند و مقام سلطنت را اشغال می‌کنند. آیا امروز در قرن بیستم هیچ‌کس تواند بگوید یک مملکتی که مشروطه است، پادشاهش هم مسئول است؟ اگر ما این حرف را بزنیم آقایان همه تحصیل‌کرده و درس خوانده و دیپلم هستند. ایشان پادشاه مملکت می‌شوند آن هم پادشاه مسئول، هیچ‌کس همچو حرفی نمی‌تواند بزند و اگر سیر قهقرایی بکنیم و بگوییم پادشاه است،‌ رئیس الوزرا و حاکم بر همه چیز است، این ارتجاع و استبداد صرف است… امروز مملکت ما بعد از ۲۰سال و این همه خونریزی‌ها می‌خواهد سیر قهقرایی بکند و مثل زنگبار بشود؟! که گمان نمی‌کنم در زنگبار هم این‌طور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد!»‌ (نطق دکتر مصدق در مجلس-۹‌آبان۱۳۰۴)

این حرفهای مصدق در تاریخ ثبت شده است. در آن روزگار هم آخوندهایی مانند سید ابوالقاسم کاشانی خواهان «سلطنت مطلقه رضا خان» به سبک «سلطنت مطلقه فقیه» بودند و به همین‌ دلیل قانون اساسی را تغییر دادند تا این سلطنت مطلقه را قانونی جلوه دهند. حال مصداقی فکر می‌کند کشف جدیدی کرده است. آنچه او به فرموده‌ وزارت بدنام بلغور می‌کند،  صد مدار عقب‌ مانده‌تر و ارتجاعی‌تر از مواضع نمایندگان زرخرید رضا خان در مجلس آن روز است.

راه‌آهنی که مصداقی مخالفت با آن را اشتباه مصدق می‌نامد، یک پروژه‌ی استعماری  بود. روزنامه‌های آن زمان نیز می‌نوشتند که کارکرد این راه‌آهن آن است که برای دولت انگلستان یک امکان نظامی به‌وجود بیاورد تا هرگاه خواست به اتحاد شوروی لشگرکشی کند.

مخالفت دکتر مصدق با این طرح استعماری یکی از افتخارات زندگی و مبارزه اوست. در مطبوعات غربی آن روزگار این راه‌آهن، راه‌آهن «از هیچ‌کجا به هیچ‌کجا»!‌ لقب گرفته بود. مبدأ این راه‌آهن یک بندر گمنام در خلیج فارس و مقصد آن نیز یک بندر متروکه در حاشیه شرقی دریای مازندران بود. هدف این بود تا جنوب ایران به شمال آن وصل شود؛ زیرا همان‌گونه که گفته شد انگلستان می‌خواست در سریع‌ترین زمان قطعات کشتی‌های جنگی خود را از خلیج فارس به خزر در همسایگی بلشویک‌ها برساند و با سرهم کردن آنها، کنترل آنجا را به دست بگیرد و به شوروی حمله کند. انگلستان برای ساخت این راه‌آهن حتی یک لیره هزینه نکرد، هزینه ساخت آن با وضع مالیات بر قند و شکر و چای و از جیب مردم محروم ایران پرداخته شد. 

حرف مصدق این نبود که راه‌آهن کشیده نشود او مخالف مستعمره کردن ایران به اسم مدرنیسم رضاخانی بود. سخنان او در این زمینه خود گویاست.  

«در خصوص راه‌آهن مدت سه سال، یعنی از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۶، هر وقت راجع به این راه در مجلس صحبتی می‌شد و یا لایحه‌ای جزء دستور قرار می‌گرفت من با آن مخالفت کرده‌ام؛ چون‌که خط خرمشهر بندرشاه خطی است کاملاً سوق‌الجیشی و در یکی از جلسات حتی خود را برای هر پیشامدی حاضر کرده گفتم هرکس به این لایحه رأی بدهد خیانتی است که به وطن خود نموده است که این بیان در وکلای فرمایشی تأثیر ننمود، شاه فقید را هم عصبانی کرد و مجلس لایحه دولت را تصویب نمود… در جلسه ۲ اسفند ۱۳۰۵ مجلس شورا گفتم برای ایجاد راه دو خط بیشتر نیست: آنکه ترانزیت بین‌المللی دارد، ما را به بهشت می‌برد و راهی که به‌منظور سوق‌الجیشی ساخته شود ما را به جهنم و علت بدبختی‌های ما هم در جنگ بین‌الملل دوم همین راهی بود که اعلیحضرت شاه فقید ساخته بودند. ساختن راه‌آهن در این خط هیچ دلیل نداشت جز اینکه می‌خواستند از آن استفاده‌ای سوق‌الجیشی کنند و دولت انگلیس هم در هر سال مقدار زیادی آهن به ایران بفروشد و از این راه پولی که دولت از معادن نفت می‌برد وارد انگلیس کند… چنانچه در ظرف این مدت عواید نفت به مصرف کار[خانه] قند رسیده بود رفع احتیاج از یک قلم بزرگ واردات گردیده بود و از عواید کارخانه‌های قند هم می‌توانستند خط راه‌آهن بین‌المللی را احداث کنند که باز عرض می‌کنم هرچه کرده‌اند خیانت است و خیانت». (دکتر محمد مصدق، خاطرات و تألمات مصدق، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات علمی، ۱۳۶۵، ص ۳۵۲ ـ ۳۴۹)

قصد این نوشتار کالبدشکافی خیانت‌های رضا شاه به ایران نیست و این موضوع مجال کافی می‌طلبد. فقط اشاره می‌کنیم که یکی از خیانت‌های رضا خان میرپنج تمدید ۳۲ساله قرارداد ننگین دارسی و پیشکش نفت  ایران به انگلستان بود.

دکتر مصدق در نطق خود در مجلس چهاردهم در مورد این خیانت سخنانی گفته است که هنوز تازه، تکان‌دهنده و عبرت‌آموز است:

«اگر امتیاز دارسی تمدید نشده بود،‌ در سال ۱۹۶۱ به بعد، دولت نه تنها به صدی۱۶ عایدات حق داشت، بلکه صدی صد عایدات حق دولت بود… بنابراین، صدی۸۴ از عایدات که در سال ۱۹۶۱ حق دولت می‌شود، بر طبق قرارداد جدید، کمپانی آن را تا ۳۲سال دیگر می‌برد ۱۲۶میلیون لیره انگلیسی از قرار لیره‌ای ۱۲۸ریال، ۱۶ بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال می‌شود و تاریخ عالم نشان نمی‌دهد که یکی از افراد مملکت ‌به وطن خود در یک معامله، ۱۶بیلیون و ۱۲۸میلیون ریال ضرر زده باشد و شاید مادر روزگار دیگر نزاید کسی را که به بیگانه چنین خدمتی کند!»‌ (بخشی از نطق مصدق در ۷آبان ۱۳۲۳ در مجلس چهاردهم. کتاب گذشته چراغ راه آینده ص۴۲)

جالب است همان صنار شاهی که از این معامله ننگین نصیب ایران می‌شد نیز صرف خرید سلاح انگلیسی برای حفظ منافع انگلیس شد. به قسمتی دیگر از همین نطق مصدق دقت کنید.

«هرگاه به محاسبه عواید نفت جنوب رجوع کنند معلوم خواهد شد که عواید مزبور منحصرا در راه سیاسی خرج شده است. عواید مزبور به مصرف راه‌آهن که به تمام معنی استراتژیک و برای ما سرتاپای ضرر است رسید که قبل از احداث آن بارها نظریات خود را در مجلس شورای ملی گفتم و روزگار هم گفته‌های مرا تأیید کرد و هم‌چنین به مصرف خرید اسلحه و مهماتی که ایران به آن احتیاج نداشت رسید، زیرا ما با دول مجاور خیال جنگ نداشتیم که محتاج به آن در مهمات شویم و اگر آن مهمات برای ما بود، پس چه شد که در شهریور ۱۳۲۰ از دست ما رفت؟» (همان منبع)


ساندویچ کردن عامدانه‌ی مجاهدین با خمینی

این گوشه‌ای از مدرنیسم مشعشعی است که مصداقی برای آن سینه چاک می‌کند. البته بعید است او به اندازه یک دانش‌آموز تاریخ معاصر ایران را نداند اما چه می‌شود که این‌چنین دست به تحریف تاریخ می‌زند، علت را باید در خاصه‌خرجی‌های وزارت بدنام برای شیطان‌سازی از آلترناتیو ناوابسته به شاه و شیخ جست.

مصداقی در این خط القاشده از سوی وزارت،‌ نیروهای چپ ایران و از جمله مجاهدین را در راست طیف مدرنیسم وارداتی رضاشاه می‌گذارد تا بتواند آنها را به خمینی و ایدئولوژی ولایت‌فقیه قلاب کند. یک بار دیگر برگردیم و حرفهای او را در مورد مجاهدین مرور کنیم:

«چپ ایران که اساسا نمی‌خواهد چشمش را باز کند. همچنان در همان رویاهای خودشان و تحلیل‌های خودشان هستند البته یک بخش بزرگشون. مگر اینکه  کسانی که نگاه چپ دارند؛ ولیکن این خارج از چارچوب‌های تنگ ایدئولوژیک و بخصوص یا حصارهای تشکیلاتی ویا نگاه‌های نوستالوژیک که قبلا هم داشتند. اگر اون باشد متفاوت است ولی واقعیت امر این است که متاسفانه متاسفانه یک همچین نگاهی هست.

خوب شما نگاه کنید غیر از اونها حالا می‌خواهیم نیروهای سیاسی را ببینیم  مجاهدین را داریم که یک نگاه عقب افتاده یک نگاه مذهبی ارتجاع مغلوبی که آنچه بیان می‌کند صد [بار] عقب‌تر از بدترین نوع‌های سلطنت است. چون این عینا ولایت فقیه است رهبری عقیدتی است  و اساسا  باید این را از کادری که می‌خواهیم صحبت کنیم کنارش بگذاریم، بیرونش بگذاریم.» (بلندگوی وزارتی میهن تی وی- مزدور نفوذی ایرج مصداقی. ۶اسفند۹۹)

وقتی رضا شاه میهن‌پرست و یکه‌تاز مدرنیسم در ایران باشد، لابد انقلاب ۵۷ مانع از گذار ایران به دنیای مدرنیته شده و مقصر آن نیروهای چپ‌گرا مانند سازمان مجاهدین خلق ایران هستند. مصداقی با کباده‌کشی همزمان شاه و شیخ مجاهدین را «ارتجاع مغلوب»! می‌نامد.

زهی افتخار! برای مجاهدین که در کنار پیشوای تاریخی خود، دکتر محمد مصدق، در معرض کین‌توزی پاسداران سیاسی صادراتی ولایت‌فقیه به خارج کشور قرار می‌گیرند. مدرنیسمی که بنیانگذار آن یک قره قزاق ایران ‌فروش باشد، مدافعی جز یک مزدور نفوذی نمی‌تواند داشته باشد.

زنده‌کردن حسرت دوران طلایی رضا شاه و در بوق کردن «مدرنیسم» آن بی حکمت نیست. از آنجا که سلطنت در ایران ریشه‌کن شده و بازگشت آن به‌لحاظ تاریخی و تکاملی امکان‌پذیر نیست، می‌توان گفت که هدف وزارت اطلاعات رژیم از تولید و باز تولید خوراک‌های فکری و نشخوار آن از سوی مصداقی و سایر بلندگوهای بیرونی نظام، شیطان‌سازی از مجاهدین است؛ اما به نظر می‌رسد مصداقی کمی دیر تشریف آورده است. اگر می‌شد تاریخ را تحریف کرد و به انسان معاصر دروغ گفت، الآن به جای اینکه سیر تکاملی تاریخ از استبداد و ارتجاع به سمت آزادی باشد، از عصر انفجار آگاهی و گسترش اینترنت ماهواره‌ای به سوی شتر و کجاوه و رمل و اصطرلاب و در نهایت برگشت معکوس به سمت غارنشینی و انسان نئاندرتال و مادون آن بود.  

مزدوری برای آخوندهای رمال باعث می‌شود مشاعر آدمی از تشخیص بدیهیات عاجز شود؛ البته این تمام سخن نیست.



علیرضا خالوکاکایی

برگرفته از سایت ایران افشاگر 

ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top