تقدیم به همسنگر دیرینم نورمراد كله جویی،
رزمندهی دوست داشتنی و محبوب ارتش آزادی
نور مراد كیست؟
رزمنده یی است كه در ۵۱ سالگی زندگی خود را
با مجاهدین پیوند داده و به همراه آنان با هفت كفش و كلاه و عصای آهنین طی طریق
نموده، بر كوره راههای هولناك و پرمخاطرهی مبارزه پوزار كشیده است. او اكنون با
آن كه اکنون ۸۱ سال دارد مانند دیروز و دیروزترها، تر و تازگی، شوخ طبعی، جنگندگی
خود را نه تنها حفظ؛ كه بسا افزوده است. آنانی كه در نشست های سراسری فرماندهی كل
ارتش آزادی با رزمندگان حضور داشته اند خوب میدانند نورمراد، مخاطب اغلب ثابت این
نشست هاست. بیان گرم، لحن خودمانی، بی آلایشی محض، لهجهی شیرین لری، پختگی و
فهم بالای سیاسی، ظرافت سنجی، و بالاخره رابطهی خاص الخاص او با رهبری مقاومت
زبانزد است. حضور او در پشت میكرفون، لطافت، صمیت و گرمای خاصی به نشستها میدهد.
بالاترین ویژگی نورمراد مانند سایر رزم آوران آزادی، ایستادگی
و جنگندگی او به هر قیمت در برابر این رژیم سراپا ضدایرانی، ضداسلامی و ضد بشری
است؛ همین ویژگی است كه او را دشمن خطرناكی برای آخوندها و وزارت بدنام اطلاعات میسازد.
او كسی است كه وقتی رژیم با سوء استفاده از عواطف خانوادگی، دخترش را به اشرف
آورد، تا در پیرانه سری او را بفریبد و به ندامت وادارد، سخت سیلی خورد و واپس
تمرگید. به جای اینكه دختر، پدر را از اردوی مقاومت جدا كند، پدر، دختر را با انگیزه
ها و اهداف زنان مجاهد آشنا ساخت و ساعت ها برای او از شگفتی های اشرف و ساكنان آن
گفت.
به رژیم و دیده بانان ریز و درشت آن حق میدهیم كه عز و جزكنند و یقه بدرانند، زیرا نور مراد با پرچم موی سپیدش، نماد سرفرازی سپیدارگونهی نسلی است كه به مهابت توفان سموم سرخم نكرده است. او بهشدت اهل كار است و تلاش و در پی رویانیدن، سبزینگی و آبادانی. او كسی بود كه با مجاهد شهید مهندس بیژن محیطی، توانست در زمین های شور و عقیم قرارگاه كوت (فائزه) درخت بكارد و سبزی ببار بیاورد. اینك باز اوست و عزم كشت و كار.
نورمراد و دیگر درخت نشانان و گل بارآوران، برآنند وجبی از خاك لیبرتی را بی گل و درخت، بی سبزه و شبنم و پرنده باقی نگذارند تا كور شود «دیده بان» و اربابان زندگی كش او؛ كه چشم دیدن ندارند. این جنگی است روزمره. سلاح آن ارادهی خستگی ناپذیر مجاهد خلق، مهماتش، خلاقیت و ابتكار. صحنه هایش، تبدیل هیچ چیز به همه چیز؛ با عرق جبین و كد یمین.
ربط این كار به سرنگونی رژیم چیست؟ نیازی نیست ما بگوییم. واكنش غیظآلود دشمن، خود بهترین سند است. او با زبان آخوندی این واقعیت را آدرس میدهد. رژیم و نوریالمالکی فلك زده و دور سوم نخست وزیری را باخته، مجاهدین را برای این به لیبرتی آورده بودند تا با جداسازی بنگال به بنگال آنها، طرح ارتجاعی ـ استعماری تاریكخانههای اشباح خود را پیش ببرند. آنها میخواستند یك ارتش آزادیبخش ملی را در «قبرستان مردگان سیاسی» (لیبرتی) زمینگیر كنند. بر آن بودند باشرف ترین فرزندان ایران را به جماعت حسرت به دل و حلقه بسته و زانو زده بر گرد بقعهی امامزادهیی به نام «كشور ثالث» تبدیل كرده، و به دریوزگی و التماس وادارند؛ چیزی مشابه دهكدی آزادی! (تیف).
لیبرتی جایی بود مشابه قبرستان با سنگ گورهای
سپید، با آن سه درخت خشك و تنك، چند غراب چركین پر و قارقارهای زشتشان، در جنگلی
از تی وال. مجاهدین آن را به مجاهد آباد و كانون آزادی تبدیل كردند. اسم آن را نیزگذاشتند:
«رزمگاه یا پلی به سوی تهران»، در یك كلام معنی لیبرتی را به لیبرتی برگرداندند.
یرِیدُونَ لِیطْفِؤُوا
نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ
الْكَافِرُونَ (صف ۸)
درخت و گل، جلوه های سرزندگی و نبض و حیات و تپش اند. مگر میشود لیبرتی را رزمگاه و مجاهد آباد نامید اما آن را بهشت نكرد. سازندگی آن روی سكهی جنگندگی است و از كسانی برمیآید كه به زندگی و جوهر آن باوری عاشقانه و توحیدی دارند.
با این تلقی، باید به افكار نیوز رژیم حق داد
كه چشم دیدن نورمراد؛ با آن كلاه شاپوی دوست داشتنی، پیراهن دوجیبه و نیز عصای
دورنگ و خوش تراش را نداشته باشد، و در غثیانی دل پیچه آور به او «خُل» بگوید. وقتی
مجاهد ۸۱ ساله چنین سرشار از روحیهی رزمآوری است، و مانند خار در چشم ولی فقیه
فرومیرود، دیگر جوانترها جای خود دارند.
اگر خُل بودن شیفتگی مجنون وار به لیلای
سعادت و بهروزی خلق قهرمان ایران است؟ زهی خُل بودن!
اگر برای این عشق، پشت پا زدن جانانه به هر
چه دلبستگی، جرم است، باید قبل از هر كس، امام حسین را سرزنش كرد كه الهام بخش و
بنیانگذار این جنس از عشق بود.
اگر نقطهی مقابل این خُل بودن، و جنون پیشگی،
عقل و عقلانیتی است كه در زیر عمامه های كبره بسته و تارعنكبوت گرفتهی آیت الشیطانهای
ریایی است؛ آری، با هزار خط تأكید در زیر آن، ما دیوانگانیم؛ عاشقان دیوانهی آزادی؛
دلباختگانی، «زلف آشفته و خوی كرده و خندان لب و مست، پیرهن چاك و غزلخوان و صراحی
در دست». به میزانی كه به این عشق آغشته ایم، از عقل بازاری و تاجر پیشه عاری هستیم،
و این افتخار ما را بس
علیرضا خالوكاكایی (ع. طارق)
عراق. زندان لیبرتی
بهمن ۹۳
0 نظرات