در دلِ خرسنگوشِ آنكه
تازيانه برگرفته بود تا «شريعت»ي را با خُنج كشيدني خونين، بر پوست لخت، مدافع
باشد، خشونتي ديدم و وحوشتي؛ كه خدا از آن بيزار است.
بسیار دیدم خدا را که میگریست.
ع. طارق
ارسال یک نظر
0
نظرات
شبکههای اجتماعی
به توییتر این تارنما بپیوندید
به تلگرام مکث در پرانتز آبی بپیوندید
آمار بازدید
سوگند قلم
شكسته باد قلمم، اگر بسرايم، براي آن كه بگويند؛ «شاعر است»، يعني صراف، و بنگارم، براي آن كه بگويند: «اهل قلم است» يعني سوداورز و در اين نمايشْبازار عرضهی خود، كالايي باشم زرورق پيچ؛ فريفتار نگاهها، يا باد به غبغب افكنندهيي تهي مغز،ويرانساز گوشها، يا دلقگكي رقصنده در هر باد و آنچه «پسندٍ روز» نام دارد... واي بر من! و شكسته باد قلمم؛ شكستهتر
0 نظرات