... پس سمندر گشتم و بر آتش مردم نشستم
کتاب کوچه، فرهنگنامهی زبان عامیانهی ایرانزمین، کتابی است که وقتی یک جلد از
آن را به دست میگیری، نمیتوانی بازش بنهی. نثر شیرین و منحصر به فرد شاملو،
همراه با قصهها، ضربالمثلها، تعابیر رایج در بین تودههای مردم و باورها و
اعتقادات آنان تو را با خود به دنیایی شگفت و آشنا میکشاند. در یک ارزیابی
شتابزده و کلی، درمییابی گردآورندهی این اثر مانا و از یاد نرفتنی، کسی است که خود
با فرهنگ مردمی و فولکوریک جامعهی خود آمیخته و عجین بوده است. آری، شاملو از متن
مردم برخاست و همانگونه که خود سروده است، سمندروار بر آتش عشق به مردم نشست و
در میان آنان به افسانهها و باورهایشان پیوست.
شاملو ۳ دهه از عمر گرانمایهی خود را صرف این دانشنامهی فولکلور کرد. او برای
گردآوری کتاب کوچه [البته اصطلاح «گردآوری» برای ارزشیابی و نامگذاری این نادره
اثر بسیار نارساست]، رنجها برد و طعنهها به جان خرید. فیشها و دستنوشتههای
او، گاه از بین رفت و او با رنجی جانکاه، آنها را دوباره بازآفرید.
این کتاب ارزنده، در کنار فرهنگ دهخدا، از «کاخهای بلند» زبان فارسی هستند؛
که به قول فردوسی پاکزاد، از باد و باران و تطاول ایام، نیابد گزند.
«کتاب کوچه» شامل دستهبندیهایی مانند «امثال و حکم، بازی و ترانه، باورهای
توده، ترکیبات، خوابگزاریها و چیستانها و...» میباشد. تا کنون ۱۵ جلد از این
فرهنگنامهی نفیس به همراه کتاب قصههای کوچه، به چاپ رسیده، چاپ جلدهای بعدی با سنگاندازیهای
زیادی مواجه است و از تیغ سانسور در امان نیستند.
دغدغهی همیشگی زندهیاد احمد شاملو، جمعآوري باورها و فرهنگ توده بود.كار او
را در اين زمينه ميتوان یکی از بزرگترين اقدامات در زمینهی فرهنگنگاری دانست. او
این کار سترگ را ـ که به قول خودش از عهدهی یک نفر برنمیآید ـ به تنهایی پیش برد و
در این مسیر هیچ دانشگاه یا نهاد فرهنگی با او همکاری نکرد؛ البته در این زمینه از
حمایت مردمی برخوردار بود. او برای جمعآوری این فرهنگنامهی فولکلور از مردم کمک
گرفت و هر کس، هر چه در خاطر داشت و شنیده بود، برای وی ارسال کرد. ناگفته نماند که
کار گردآوری فرهنگ فولکلور پیشتر در مجلهی خوشه و قبل از آن، در کتاب هفته آغاز شده
بود. ابوالقاسم انجوی شیرازی نیز در سالهای
دهة ۴۰ از طریق برنامهیی در رادیو ایران [که خود مجری آن بود]، توانست قصهها،
ضربالمثلها و اصطلاحات فولکلور زیادی را از گوشه و کنار ایران گردآورد. انجوی همچنین
در زمان حیاتش توانست یازده جلد کتاب در زمینه فرهنگ مردم ایران شامل مثلها، قصهها
و آداب و رسوم با کمک انتشارات
امیرکبیر انتشار دهد.
برای تجلیل از پیشگامان فرهنگ فولکور و بطور خاص زندهیاد احمد شاملو و
شاهکار ادبیاش، (کتاب کوچه)، تلاش خواهیم کرد، گاهگاه مطالبی را برای درج در
«پنجره» انتخاب کنیم. باشد که بزودی شاهد دستیابی بیسانسور تمام مردم متمدن و
بافرهنگ ایران، تمامی عاشقان زبان شیرین فارسی و فرهنگپژوهان و فرهنگدوستان
مشتاق به «کتاب کوچه» باشیم.
ع. طارق
چه کشکی، چه پشمی!
چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی
تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که
ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخهیی را که چوپان روی
آن بود به این طرف و آن طرف می برد.دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. در حال مستاصل شد... از دور بقعهی امامزادهیی
را دید و گفت:
«ای امام زاده! گلهام نذر تو، از درخت سالم پایین
بیایم».
قدری
باد ساکت شد و چوپان به شاخه قویتری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم
گرفت،گفت:
«ای امام زاده! خدا راضی نمیشود که زن و بچه
من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همهی گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می
دهم و نصفی هم برای خودم...».
قدری پایین تر آمد.
وقتی که نزدیک تنهی درخت رسید گفت:
«ای امام زاده! نصف گله را چطور نگهداری میکنی؟
آنها ر ا خودم نگهداری میکنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم».
وقتی کمی پایین تر آمد گفت:
«بالاخره چوپان هم که بیمزد نمیشود کشکش مال
تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد. وقتی باقی تنه را سرخورد و پایش به زمین رسید
نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت:
«مرد حسابی! چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان
یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد!».
منبع: شاملو احمد. کتاب قصههای کوچه
0 نظرات