نگاه ۹۷ به فروغ جاویدان ۶۷





  
۳۰ سال از پرش شیرآسای ارتش آزادیبخش ملی ایران، به میهن اسیر برای سرنگونی حکومت آخوندی گذشت. ۳۰ سال خود یک تاریخ است؛ تاریخی که در آینه‌ی آن می‌توان به تحلیلی واقعی از گذشته‌ها پرداخت. اگر نمی‌شد در آن بحبوحه بی‌کم و کاست به داروی نشست و زمان لازم بود تا غبارها فرونشیند و چشم‌اندازها واضح گردد، اکنون این مجال و این وضوح در اختیار ماست. گفته‌اند قله را هنگامی می‌توان قله دید که از آن فاصله گرفت. ۳۰سال پیش عمامه‌داران خون‌آشام، جنگی خسارت‌بار را باخته و سینه‌خیز به پای قطعنامه‌یی آمده بودند که بارها در اوج سرمستی ناشی از جنگ آن را انکار می‌کردند.
در پرانتز ناپایدار گشوده بین آتش بس و پذیرش قطعنامه از سوی غول زهرخورده‌ی جنگ طلب، ارتش آزادیبخش باید نقشی را ایفا می‌کرد که برای آن بنیان‌گذاری شده بود؛ اگر نه امروز پس از ۳۰ سال نه از تاک نشان بود و نه از تاک‌نشان و باید در این تحلیل به جای تجلیل به شماتت مجاهدین می‌نشستیم که چرا در لحظه‌ی باید به وظیفه قیام نکرده بودند؛ آنچنان که نسل‌های بعد از مصدق، به ملامت حزب توده زبان گشودند و باز هم خواهند گشود و «محذوریت‌های خطیر!» نتوانسته است بازدارنده‌ی این ملامت تاریخی باشد.

قطعنامه‌ی ۵۹۸  و یک فرصت گذرا برای تصمیمی سرنوشت ساز
با پذيرش ناگهانی قطعنامه‌ی ۵۹۸ از سوي خمینی، كم نبودند مجاهديني كه دست‌كم يك بار از خود نپرسيده باشند:  
«از اين لحظه به بعد سرنوشت ارتش آزاديبخش ملي ايران و مجاهدين خلق در عراق چه مي‌شود؟ آيا به دنبال پذيرش آتش‌بس يكسويه از جانب غول شاخ شکسته‌ی جنگ طلبی خمینی، آنها به محاق مي‌روند؟ آيا بين عراق و ايران معامله مي‌شود و آنها وجه‌المصالحه قرار مي‌گيرند؟ آيا آنان براي هميشه، يا يك دوره‌ی تاريخي خواهند سوخت. در آن صورت سرنوشت ايران و ايراني چه مي‌شود؟ آيا سطلنت آخوندی به دنبال اين آتش‌بس، خود را براي دو ربع قرن ديگر تثبيت خواهد كرد؟ آيا اگر جايگزين سياسي شوراي ملي مقاومت بسوزد، ساير جايگزين‌هاي سياسي از سوي استعمارگران جاي آن را پر خواهند كرد؟
نگراني مجاهدين براي خودشان نبود، آنها پيش‌تر از آن كه به عراق بيايند، احتمال استرداد به حکومت حاکم بر ایران، زنداني شدن در اوين و حتي کشته شدن در زير شكنجه را براي خود در نظر گرفته و به چگونگي آن انديشيده بودند، نگراني آنها براي خلقي بود كه جز آنان نجات دهنده‌يي نداشت.

زمان به سرعت برق و باد مي‌گذشت و درنگي عاقلانه و توأم با حزم را براي يك تصميم‌گيري تاريخي دشوار و دشوارتر مي‌كرد. اين براي مجاهدین خلق ایران يك تندپيچ تاريخي بود. سرنوشت داشت برگرده‌ی لغزان لحظات رقم مي‌خورد. هر گونه اشتباه و مسامحه مي‌توانست معادل بود و نبود باشد.
تا مقطع پذيرش آتش بس از سوي خمینی (۲۷ تير ۶۷) ارتش آزاديبخش ملي ايران مي‌توانست دست به عمليات بزند. هيچ مانع سياسي وجود نداشت. حتي بعد از فتح مهران، مجاهدين داشتند خود را براي عمليات نهايي در تهران آماده ميكردند. البته اين عملیات زمان كافي مي‌طلبيد زيرا هنوز غنائم عمليات قبلي [عملیات در منطقه‌ی عمومی مهران (چلچراغ)] به طور كامل، گردآوري، آمارگيري، آماده سازي و حاضر به جنگ نشده بود. اما از اين تاريخ به بعد....
آيا خميني از قبل مي‌دانست چه هنگام تصميم به آتشبس بگيرد يا اين تصميم به او تحميل شده بود؟
...
پاسخ هر چه بود در تصميمگيري مجاهدين نقش چنداني نداشت. آنها بعد از اعلام آتش‌بس اگر دست به اقدام نمي‌زدند، اين گونه پنداشته مي‌شد كه زائده‌ی جنگ بين ايران و عراق بوده‌اند و با پايان اين جنگ، آنان نيز به پايان رسيده‌اند. اگر عمليات انجام مي‌دادند به معني نقض آتش‌بس بين دو كشور بود و دولت عراق آن را برنمي‌تافت. اين يعني بن‌بست سياسي- استراتژيك؛ يعني ميدان دادن به راه‌حل‌هاي ارتجاعي- استعماري براي صورت مسأله‌ی ايران و ايراني. اين يعني قفل شدن با آتش‌بس و صلحي كه خود مجاهدين اولين پيشنهاددهنده و امضاكننده‌ی آن بودند. حال اين صلح داشت طناب دار خود آنان مي‌شد.

نگاه‌ها در این بزنگاه تاریخی به که دوخته بود؟
كسي نمي‌داند در آن لحظات دشوار چه بر رهبري مجاهدين گذشته است. بسياري از جنبش‌ها در اين لحظات تاريخي، به جاي تصميم درست، درست در جهت معكوس تصميم گرفته و براي هميشه از گردونه‌ی تكامل حذف شده‌اند. تصميم براي سرنوشت يك جنبش، در ظرف چند ساعت، تنها از نادر رهبراني برمي‌آيد كه براي فدا كردن همه چيز در راستاي آرمان آزادي بارها امتحان پس داده باشند؛ آنانی كه در بزنگاه به جاي خود و منافع صنفي و گروهي، خلق خويش، شرافت آرماني، و ماندگاري و روسپيدي تاريخي را برمي‌گزينند.
هنوز دولت عراق تصميم خود را براي پذيرش يا عدم پذيرش آتش‌بس به جامعه‌ی ملل اعلام نكرده بود، بنابراين اندگگ فرصتي به اندازه‌ی يك رگرگه‌ی آذرخش يا آوارشدن ناگهاني پلك، باقي مانده بود. آيا مجاهدين مي‌توانستند در اين فرصتك ناچيز، دست به يك عمليات بزرگ بزنند؛ عملياتي كه شعار آن را در مهران داده بودند؟ عملياتي كه ضربه‌يي گيج‌كننده و كاري به رژيم بزند و او را در صورت لزوم سرنگون نمايد.
آنروز همه‌ی نگاه‌ها به تصميم تاريخي و سرنوشت‌ساز فرماندهي كل ارتش آزاديبخش ملی ایران دوخته شده بود.
...
آري، يا نه؟؟؟   

و مسعود تصمیم گرفت. پی‌بردن به حقانیت این تصمیم در آن شرایط نه دشوار که غیرممکن بود. زیرا کسی نمی‌دانست و نمی‌توانست ۳۰ سال بعد یعنی اکنون را پیش بینی کند. تاجرپیشگی سیاسی و تاجرپیشگان سیاسی نمی‌توانستند دست به چنین تصمیمی بزنند. ریسک‌پذیری شجاعت، فداکاری و پاکبازی می‌خواست. تأکید می‌کنیم پاکبازی، یعنی پرداختن دار و ندار و یک لحظه فکر نکردن به عواقب آن. تنها رهبرانی می‌توانستند به چنین ضرورت‌های تاریخی پاسخ بدهند که همانطور که گفتیم به اندازه‌ی سر سوزنی به خود و منافع سازمانی خویش فکر نکنند. به این فکر نکنند که چه در مورد آنان فکر خواهند کرد، بلکه به این بیاندیشند که کدام اقدام  ضروری است و اگر انجام نشود، خلق ما یک دوران تاریخی را از دست خواهد داد و به همان تناسب دشمن ما فرصت بیشتری به دست خواهد آورد تا بیشتر شلاق بزند و تیرباران کند وثروت‌های ملی ایران را به تنور ماجراجویی‌های جنگی خود بریزد.

فروغ جاویدان یک تصمیم به موقع و درست تاریخی
امروز وقتی نگاه را به گذشته می‌چرخانیم و سالهای طی شده را ورق می‌زنیم، به خوبی درمی‌یابیم فروغ جاویدان در آن هنگام بیمه‌نامه‌ی مقاومت ایران در برابر هر تحول بعدی بود. یک لحظه تصور کنیم اگر عملیات کبیر فروغ جاویدان نبود، صحنه‌ی سیاسی ایران چگونه می‌توانست باشد؟
یکم ـ مقاومت ایران وجود نداشت. اگر هم وجود داشت، یک زائده‌ی جنگ ایران و عراق بود یا گروهی سیاسی مانند گروه‌های دیگر. نمی‌توانست آلترناتیو باشد، زیرا در لحظه‌ی ضروری به ضرورت پاسخ نگفته بود.
دوم ـ رژیم ولایت فقیه خود را تثبیت می‌کرد و هیچ آلترناتیو جدی در مقابل آن نبود.
سوم ـ جنگ ضد ملی ادامه می‌یافت زیرا یکی از پایه‌های حاکمیت این نظام، جنگ طلبی و صدور تروریسم به خارج از مرزهای ایران است.
چهارم ـ سرکوب و اختناق به صورتی افسارگسیخته ادامه داشت و هیچ قیامی با چشم انداز سرنگونی این رژیم متصور نبود.
پنجم ـ حتی در فرض محال از نفس افتادن و ضعیف شدن این رژیم راه برای آلترناتیوهای ارتجاعی ـ استعماری گشوده می‌شد.

امروز وقتی از پشت عینک ۳۰ سال به مقاومت ایران نگاه می‌کنیم می‌بینیم:
یکم ـ  ارتش آزادیبخش ملی ایران با تقدیم  ۱۳۰۴ شقایق سرفراز توانست جوان و شاداب بماند و تدوام خود را و به تبع آن استمرار انقلاب نوین ایران را تضمین نماید.  
دوم ـ جنگ آزادیبخش نه تنها افول نکرد بلکه با شیوه‌های گوناگون برای سرنگونی دیکتاتوری آخوندی ادامه یافت.
سوم ـ عملیات فروغ جاویدان تکانه‌های شدیدی در نظام آخوندی ایجاد کرد. سرنگونی آن را در چشم انداز قرار داد. از امروز تا زمان سرنگونی، عملیات فروغ جاویدان برای رژیم معادل کابوس سرنگونی است و خواهد بود.
چهارم ـ ارتش آزادیبخش با عملیات فروغ جاویدان نه تنها ضعیف نشد بلکه به ارتش زرهی تبدیل گردید و در دو جنگ ناخواسته‌ی منطقه‌یی و در زیر مهیب‌ترین بمباران‌ها موجودیت خود را حفظ کرد و توانست نخستین برنده‌ی تحولات باشد.
پنجم ـ علاوه بر ریختن زهر آتش بس در کام خمینی، مقاومت ایران توانست نیش اتمی این رژیم را بکشد. تروریسم آن را افشا نموده و به گل بنشاند.  خود را از لیست تروریستی بیرون بکشد و به جای آن دشمن مردم ایران را به لیست ببرد. اشرف را بر بام دنیا بنشاند. کادرهای خود را طی یک عملیات معجزه‌ آسا به پایگاه امن منتقل نماید.
ششم ـ اکنون و در روند آخر بازی، این ارتش آزادیبخش است که با کانون‌های شورشی برخاسته است تا کار دیو فرتوت را یکسره نماید. اینک یکی باید برود و یکی باید بیاید.
هفتم ـ عملیات فروغ جاویدان، روحیه‌ی جنگندگی و جسارت را در شهرهای ایران منتشر کرد. دشت حسن آباد و چهار زبر قبله‌ی قهرمانان آزادی ایران شد. هر کسی که یک بار اسم آن را شنیده باشد نمی‌تواند ساده از کنارش بگذرد. شجاعت کانون‌های شورشی و زنان پیشتاز قیام و اعتراض، جوشیده از کدام عزم پولادی است. اگر کسی در فریاد رسای زنانی ایرانی، قامت افراشته‌ی فرمانده سارا را نمی‌نگرد هیچ از فروغ جاویدان نفهمیده است.

آری، فروغ جاویدان ۶۷ همان فروغ جوان، شجاع  و رزمنده‌ی همیشگی است. وقتی از عینک۹۷ به آن می‌نگریم می‌بینیم امروز، همان دیروز حماسی است و دیروز در همین امروز جاری است. از یک فروغ تا فروغ دیگر، بعد از ۳۰ سال اثبات شد که فروغ، جاودانه است و جاویدان خواهد ماند؛ زیرا «فرمانده سارا« هنوز با پرچم قامتش در دروازه‌ی کرمانشاه خبردار ایستاده است و رزمندگان ارتش آزادیبخش در همان مسیر به پیش می‌تازند.
درود! درود! درود!‌














ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top