یادداشتی در بارهی علی اکبر دهخدا در
سالگرد خاموشی او در ۷اسفند ۱۳۳۴
در سالگرد خاموشی دهخدا،
این نام خاموشی ناپذیر، همزمان از او و صور اسرافیل یاد میکنیم؛ دو نام درخشانی
که دین بسیاری بر گردن آزادیخواهان و ادب دوستان ایران زمین دارند. اما این دو شمع
هرگز نمردهاند. یادآوردهای ما نثارشان باد که با سوختن شمعگونهی خود تاریخ و
ادب ایران را همواره روشن نگه میدارند.
دهخدا از آن سنخ
هنرمندانی است که به جریان عمیق و آرام بستر رود میمانند. کف بر لب ندارند، هیاهو
نمیکنند اما «جریان» دارند و اگر نباشند، زندگی و انسان از جریان میافتد. قدر و
قیمتشان در آیندههای مهآلود و دوردستهای نیامده شناخته میشود؛ اگر چه در زمانهی
خود منزوی و ناشناخته باقی بمانند و کسشان به هیچ نخرد.
از این جنس نادره مردان و
زنان را مادر آفرینش به آسانی نمیزاید. «بسیار سفر باید» تا روزگار خامپسند و
خاماندیش، پختگانی چند از این سان، در دامن بپروراند.
ای
مرغ سحر! چو این شب تار
بگذاشت
ز سر سیاهکاری،
وز
نفحه ی روح بخش اسحار
رفت
از سر خفتگان خماری،
بگشود
گره ز زلف زرتار
محبوبه
ی نیلگون عماری،
یزدان
به کمال شد پدیدار
و
اهریمن زشتخو حصاری،
یاد آر ز شمع مرده یاد آر
شعری را که خواندید یک قطعه از مسمط معروف علیاکبر
دهخدا به نام «ای مرغ سحر» است و اغلب آن را شنیدهایم؛ کودکیهای بسیاری از ما با
آن عجین و دمخور بوده است. آنگونه که میدانیم شبی در ایوردن سوئیس میرزا جهانگیر
خان صور اسرافیل، به خواب دهخدا میآید و به او میگوید: «چرا نگفتی او جوان
افتاد؟» دهخدا میگوید:
«من از این عبارت چنان فهمیدم که میگوید: «چرا مرگ مرا
در جایی نگفته یا ننوشتهای؟» و بلافاصله در خواب این جمله به خاطرم آمد: «یاد آر
ز شمع مرده یادآر!» در این حال بیدار شدم و چراغ را روشن کردم و تا نزدیک صبح سه
قطعه از مسمط ذیل را ساختم و فردا گفتههای شب را تصحیح کردم و دو قطعهیدیگر بر
آن افزودم و در شمارهی اول صور اسرافیل منطبعهی ایوردن سوئیس چاپ شد.»
حال ما در سالگرد خاموشی دهخدا، این نام خاموشی ناپذیر،
همزمان از او و صور اسرافیل یاد میکنیم؛ دو نام درخشانی که دین بسیاری بر گردن
آزادیخواهان و ادب دوستان ایران زمین دارند. اما این دو شمع هرگز نمردهاند.
یادآوردهای ما نثارشان باد که با سوختن شمعگونهی خود تاریخ و ادب ایران را
همواره روشن نگه میدارند.
دو سرگذشت با یک شباهت عجیب
شباهت عجیبی بین سرگذشت «ابوالقاسم فردوسی» و «علی اکبر
دهخدا» وجود دارد. هر دو از پیافکنان کاخ بالابلند ادبیات فارسی بودهاند. اثر
مانایی که هر دو پی افکندهاند از «باد و
باران» و ناملایمات زمانه گزندی نیافته است. شگفتا که هر دو، طی یک رنج ۳۰
تا ۴۰ساله، به این مهم قیام کردهاند. هر دو میدانستهاند کارشان تا چه اندازه
تأثیر خواهد داشت و عجب که هر دو در روزگار خویش، تلخیها چشیده، نامردمیها کشیده
و طعنهای گزنده و لغزهای نیشدار شنیدهاند.
اگر فردوسی غریب و تنها چهره در خاک کشید و تشییعکنندهای
نداشت، دهخدا نیز در انزوا و با مشایعت گردآمدگانی اندک به گورستان ابن بابویهی
ری برده شد تا روح سرکش و ناآرامش در سکوت ابدی آنجا آرام بگیرد.
فردوسی در یک بیت از شاهنامه تمام سرگذشت خود و عظمت
کارش را بیان کرد:
بسی رنج بردم درین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
علیاکبر دهخدا نیز در گوش دکتر محمد معین که در آخرین
لحظات با چشمانی اشکبار بر بالین او نشسته بود، زمزمه کرد:
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
این فرجام و سرگذشت مشترک هر هنرمند مردمدار و شوریده بر
زمانه است؛
هنرمندی که نمیخواهد هنرش را به پای خوکان بریزد و تحسینی سبک
مایه از هلهله گویان و با بادآیندگان و با باد روندگان هوچیگر را برای خود بخرد.
او از آن سنخ هنرمندانی است که به جریان عمیق و آرام بستر رود میمانند. کف بر لب
ندارند، هیاهو نمیکنند اما جریان دارند و اگر نباشند، زندگی و انسان از جریان میافتد.
قدر و قیمتشان در آیندههای مهآلود و دوردستهای نیامده شناخته میشود؛ اگر چه
در زمانهی خود منزوی و ناشناخته باقی بمانند و کسشان به هیچ نخرد.
از این جنس نادره مردان و زنان را مادر آفرینش به آسانی نمیزاید.
«بسیار سفر باید» تا روزگار خامپسند و خاماندیش، پختگانی چند از این سان، در
دامن بپروراند. آری هنرمند مردمان نایابند و خزف نمایان بسیار و... به قول حافظ:
هزار نکته باريکتر ز مو اين جاست
نه هر که سر بتراشد قلندري داند
علی اکبر دهخدا را به طور
معمول با اثر جاودانهی او میشناسیم اما گوشههای بسیاری از زندگی این بزرگمرد
تاریخ و ادب ایران، کمتر بازگو شده و به چشم آمده است. علیاکبر دهخدا، یکی از
انقلابیون پیشرو و از فعالان نهضت مشروطهی ایران بود. او پدر روزنامهنگاری ایران
و پیافکن نوعی منحصر به فرد از طنز سیاسی است؛ طنزی که تا کنون بیرقیب و غیرقابل
تقلید مانده است.
مقالههای بیدارساز او در
روزنامهی «صور اسرافیل» غضب استبداد را برانگیخت و منجر به تبعید او گشت. برخی
نوشتههای مترقی دهخدا در عین حال خشم ارتجاع و آخوندهای مشروعه طلب آن زمان را به
غلیان درآورد و حکم به ارتداد و تکفیر او دادند و ترور او را زمینه چیدند.
قلمی سحرانگیز، خالق یک شاهکار بیبدیل
شاهکار لغتنامهی دهخدا چگونه پدید آمد. همان گونه که
اشاره رفت، با عشقی پرداختگر به زبان، تاریخ و ادبیات فارسی. با سوختنی شمعوار و
بینیاز به آفرین یا پروا از نفرین کس.
علیاکبر دهخدا در یکی از یادداشتهای پراکندهاش در
مورد چگونگی تولد لغتنامهی دهخدا چنین نوشته است:
« ... باید دانست که برای به خاطر آوردن چندین هزار کلمه
و الفبایی کردن آن عمر هفت کرکس میباید ... و این کار به هیچ فصل و قطعی، بیرون
از بیماری صعب چند روزه و دو روز رحلت مادرم ـ رحمه الله علیها ـ تعطیل نشد و به
جز اتلاف دقایقی چند برای ضروریات حیات در روز، میتوانم گفت که بسیار شبها نیز،
در خواب و میان نوم و یقظه در این کار بودم. چه بارها که در شب از بستر برمیخاستم
و پلیته میکردم و چیز مینوشتم.»
فعالیتهای سیاسی دهخدا
علی اکبر دهخدا را به طور معمول با اثر جاودانهی او میشناسیم
اما گوشههای بسیاری از زندگی این بزرگمرد تاریخ و ادب ایران، کمتر بازگو شده و به
چشم آمده است. علیاکبر دهخدا، یکی از انقلابیون پیشرو و از فعالان نهضت مشروطهی
ایران بود. او پدر روزنامهنگاری ایران و پیافکن نوعی منحصر به فرد از طنز سیاسی
است؛ طنزی که تا کنون بیرقیب و غیرقابل تقلید مانده است.
مقالههای بیدارساز او در روزنامهی «صور اسرافیل» غضب
استبداد را برانگیخت و منجر به تبعید او گشت. برخی نوشتههای مترقی دهخدا در عین
حال خشم ارتجاع و آخوندهای مشروعه طلب آن زمان را به غلیان درآورد و حکم به ارتداد
و تکفیر او دادند و ترور او را زمینه چیدند.
تکرار محاکمهی گالیله برای دهخدا
روزی دهخدا در ادارهی روزنامه مشغول نوشتن مقاله بوده،
مثمرالملک، یکی از علاقمندان نوشتههای او وارد میشود و میگوید الآن از مجلس شورای
ملی آمدم، آنجا داشتند در مورد محاکمهی شما صحبت میکردند، آمدم بگویم مواظب
خودتان باشید و هر کار که لازم است بکنید.
دهخدا در مورد این محاکمه در مجلس که بیشباهت به
انگیزاسیون کلیسیا نبوده است ـ چنین مینوسید:
«به آنجا رفتم در مدخل تالار دارالشوری که به آنجا هدایت شدم، دو نفر… را دیدم، هر یک موزری حمایل کرده و ایستاده بودند و بعدها فهمیدم حضور آنان برای آن بود که اگر من از مجلس موفق بیرون آیم از بین ببرندم. باری داخل تالار شدم. ترتیب مجلس اول چنین بود که قالی بزرگی کف تالار را می پوشانید و وکلا برآن قالی به صف روی زمین می نشستند و در صدر تالار قالیچهای متصل به قالی بزرگ گسترده بود که رئیس مجلس بر آن می نشست و گوشه راست بر قالیچهی دیگری که مورب افکنده شده بود، آیات عظام با هم جلوس می کردند. باری حاضران در جلسه از من پرسش ها کردند و ایراداتی بر مندرجات مقالات من در صوراسرافیل گرفتند. جوان بودم و حاضرالذهن و با مطالعه و آگاه به دلایل و براهین مخالفان و حاضر به گفتن پاسخ های منطقی به اعتراضات ایشان، هر مساله را که طرح کردند و هر نکته ای را که بر من و نوشته من گرفتند، با دلایل محکم و جواب ها از سنخ خودشان، قاطع و مقنع گفتم، آیه را به آیه و حدیث را به حدیث و روایت را به روایت رد کردم و پس با همان منطق و ابزار به اثبات صحب مسائل طرح شده در مقالات خود پرداختم و کار بدانجا رسید که همه مجاب شدند و به برائت من و حقانیت سخنانم رای دادند.
«به آنجا رفتم در مدخل تالار دارالشوری که به آنجا هدایت شدم، دو نفر… را دیدم، هر یک موزری حمایل کرده و ایستاده بودند و بعدها فهمیدم حضور آنان برای آن بود که اگر من از مجلس موفق بیرون آیم از بین ببرندم. باری داخل تالار شدم. ترتیب مجلس اول چنین بود که قالی بزرگی کف تالار را می پوشانید و وکلا برآن قالی به صف روی زمین می نشستند و در صدر تالار قالیچهای متصل به قالی بزرگ گسترده بود که رئیس مجلس بر آن می نشست و گوشه راست بر قالیچهی دیگری که مورب افکنده شده بود، آیات عظام با هم جلوس می کردند. باری حاضران در جلسه از من پرسش ها کردند و ایراداتی بر مندرجات مقالات من در صوراسرافیل گرفتند. جوان بودم و حاضرالذهن و با مطالعه و آگاه به دلایل و براهین مخالفان و حاضر به گفتن پاسخ های منطقی به اعتراضات ایشان، هر مساله را که طرح کردند و هر نکته ای را که بر من و نوشته من گرفتند، با دلایل محکم و جواب ها از سنخ خودشان، قاطع و مقنع گفتم، آیه را به آیه و حدیث را به حدیث و روایت را به روایت رد کردم و پس با همان منطق و ابزار به اثبات صحب مسائل طرح شده در مقالات خود پرداختم و کار بدانجا رسید که همه مجاب شدند و به برائت من و حقانیت سخنانم رای دادند.
نایب رئیس مجلس... مرا از روی دیگر با خود بیرون برد و
با درشکه خود از کوچه پشت مسجد سپه سالار به خانه رسانید و در تشویق و ترغیب می
گفت که رفیق در مجلس همه حرف های خودت را زیرکانه تکرار کردی هیچ، اثبات هم کرده و
مانند گالیله سرانجام گفتن که با این حال زمین میچرخد.»
علیاکبر دهخدا و دکتر محمد مصدق
بعد از فتح تهران توسط مشروطهخواهان، علیاکبر دهخدا در
دومین دورهی مجلس شورای ملی، همزمان از سوی مردم تهران و کرمان به نمایندگی مجلس
انتخاب شد. او به عنوان نمایندهی مردم کرمان به مجلس راه یافت. در دوران انحلال
سلطنت قاجار و زمزمهی شکلگیری جمهوری در ایران، علیاکبر دهخدا به عنوان نخستین
کاندید ریاست جمهوری مطرح شد. دیکتاتوری رضا خانی به همین دلیل کینهای عمیق از او
به دل گرفت.
دهخدا در سالهای نهضت ملی شدن نفت، از پشتیبانان و
مشوقان دکتر محمد مصدق بود. به جرم این حقطلبی، پس از کودتای ۲۸ مرداد، مأموران
به خانهاش ریخته و او را مورد ضرب و شتم و بازجویی قرار دادند. اما گذشت زمان
نشان داد که راهی که دهخدا بر آن گام نهاده بود در سمت درست تاریخ بود.
از میان دیگر آثار منتشر شده و ناشدهی دهخدا، کتابهای
«امثال و حکم» و «چرند و پرند» دهخدا بیشر تلاءلوء دارند. در این میان باید برای اثر
سترگ و ماندگار لغتنامهی دهخدا جایگاهی علیحده در نظر گرفت. این اثر مانند
شاهنامه، آفرینندهی خود را بازمیتاباند. به راستی هر گاه در لغتنامهی دهخدا مینگریم
گویی خود دهخدا را میبینیم، این آمیختگی اثر و مؤثر آنچنان عجیب است که هر وقت به
چین و شکنجهای چهرهی دوست داشتنی دهخدا نگاه میکنیم پنداری، جلدهای متعدد لغتنامهی
او را در یک جلد زیبا در برابر چشمانمان مجسم میشود.
آیا این است پرتوی از جاودانگی یا آن «آب حیات»ی که
اسکندر برای به دست آوردنش جهان را به خون کشید، قدم به پیچ پیچ ظلمات گذاشت و
حسرت دست نیافتناش را با مرگ همبستر شد؟
علیرضا خالوکاکایی
0 نظرات