در روزها، هفتهها و ماههای
اخیر صفآرایی جدیدی بین فاشیسم از نفس افتادهی مذهبی از یک سو مردم و مقاومت
ایران از سوی دیگر شکل گرفته است.
اگر روزی صحبت از تغییر
رفتار رژیم بود، اکنون به طور واضح سخن از این است که این رژیم یک تهدید برای
امنیت جهانی است.
آرایش و صفبندی جدید
طبعا انعکاس خود در داخل رژیم به جا میگذارد. محصول این انعکاس به طور خاص در دو
جنبهی زیر قابل بررسی است:
روحیه باختگی مهرههای
رژیم و ریزش آنها
تشدید تضاد بین باندهای
مختلف نظام
اینکه محمد جواد ظریف با
قربان صدقه رفتن و پادرمیانی قاسم سلیمانی و مخالفت حسن روحانی با استعفای او به
وزارت خارجه برگشت، چندان مهم نیست. مهم این است که مردم ایران در داخل و جامعهی
جهانی در بیرون از ایران فهمیدند که وضعیت در داخل رژیم به نقطهی سرخ و غیرقابل
بازگشت رسیده است.
صفآرایی جدید
در روزها، هفتهها و ماههای اخیر صفآرایی جدیدی بین
فاشیسم از نفس افتادهی مذهبی از یک سو مردم و مقاومت ایران از سوی دیگر شکل گرفته
است. به دنبال برگزاری برقآسا و قدرتمند سلسله تظاهرات ایرانیان آزاده و هواداران
مقاومت در پاریس، مونیخ، ورشو و تظاهرات
در ژنو در مقابل شورای حقوق بشر، نگاه جهان اینک بیش از پیش به
سوی تنها آلترناتیو قابل اتکا، قدرتمند و دارای برنامه برای ایران آزاد فردا دوخته
شده است. روزی نیست که کانونهای
شورشی نمادهای جهل و جنایت و استبداد را در خیابانهای تهران
و سایر شهرها به آتش نکشند و هیمنهی پوشالی آن را به بازی نگیرند.
از تغییر رفتار تا تهدید جهانی
اگر روزی صحبت از تغییر رفتار رژیم بود، اکنون به طور
واضح سخن از این است که این رژیم یک تهدید برای امنیت جهانی است. اگر یک زمان چشمها
تحت تأثیر سیاست مماشات، در یک تجاهل آشکار، مقاومت شکل گرفته و ریشهدار در برابر
استبداد مذهبی را نمیدیدند، اکنون ناچارند به حضور قدرتمند آن اذعان کنند. وقتی
صحبت از ایران میشود، دیگر ایران معادل دیکتاتوری آخوندی نیست، به مردم و مقاومتی
شناخته میشود که حضور خود را تحمیل کردهاند. به عبارت دیگر یک تغییر دوران صورت
گرفته است. اکنون راهحل این رژیم در دسترس است. به لحاظ منطقهای و بینالمللی
نیز صفآراییها در حال تکمیل شدن است و سیاست مماشات که روزگاری تنها سیاست مسلط
بود اکنون رنگ باخته و نفسهای پایانی خود را میکشد.
تأثیر تغییر دوران بر روی نظام آخوندی
آرایش و صفبندی جدید طبعا انعکاس خود در داخل رژیم به
جا میگذارد. محصول این انعکاس به طور خاص در دو جنبهی زیر قابل بررسی است:
روحیه باختگی مهرههای رژیم و ریزش آنها
تشدید تضاد بین باندهای مختلف نظام
علی خامنهای در ۶اسفند ۹۷ در جمع تعدادی از آخوندها تحت
عنوان «درس خارج از فقه» به وارفتگی و ریزش مهرههای رژیم و نیز زهوار دررفتگی
نظام بنا شده بر خون و جنون و فسادش اشاره کرد و سعی کرد، به آنها روحیه بدهد.
او گفت: «توصیهی من به همهی کسانی که مدیریتی دارند،
مسئولیتی دارند، چه در قوهی مجریه، چه در قوهی قضائیه، چه در مدیریتهای
گوناگون این است که افسردگی و ملالت را و بیحوصلگی را از خودشان دور کنند، نا
امیدی را از خودشان دور کنند و بدانند که کار دارد پیش میرود...»
منظور خامنهای ـ با زبان معکوس آخوندی ـ این بود که ته دلتان خالی نشود و زود جا خالی
ندهید. هنوز نظام ساقط نشده است.
کاربرد کدهای «افسردگی»، «ملالت» و «بیحوصلگی» از سوی
خلیفهی ارتجاع، بیانگر چه عارضهای در درون حاکمیت است؟ توجه کنید که این حرف علی
خامنهای در مورد یک باند یا جناح خاصی از نظام نیست. او هر سه قوه را از جمله
باند منتسب به خودش را مخاطب قرار داده است.
بریدگی یک درشت مهره، در گرماگرم قدرتنمایی پوشالی
جالب است هنوز مرکب اظهارات خامنهای خشک نشده بود
ناگهان باد یکی از لاستیکهای ماشین به پت پت افتادهی نظام در رفت. محمد جواد
ظریف.
به نظر میرسید که بحث فراتر از یک «افسردگی»، «ملات» یا
«بیحوصلگی» است. این باصطلاح استعفا (بریدگی) در گرماگرم سفر دیکتاتور خونآشام
سوریه و مغازلهی چندشانگیز او با خلیفهی ارتجاع اتفاق افتاد. یعنی درست در جایی
که حاکمیت آخوندی میخواست برای مصرف داخلی دست به قدرتنمایی بزند.
بهتر است این معنا را از قول یک رسانهی حکومتی نقل
کنیم:
«استعفاي وزير،
درست در روزي که رئيس جمهور کشور ديگري به ايران آمده، بي شباهت با تغيير وزير خارجه
در سنگال نيست. از کساني که داعيه ديپلمات بودن و حرفه اي بودن دارند، چنين خطاهاي
فاحشي عجيب است.»
رسالت ـ ۷اسفند۹۷
تنشهای پیش آمده در
جریان بریدگی محمد جواد ظریف نشان داد که
مشکلات ریشهای و بحرانهای حاکمیت آخوندی و کشمکش باندها و ریزش و بریدگی
مهرهها نظام را در آستانهی سرنگونی را با «قربانت گردم» یا «بمان ظریف» « ننشین برادر، پاشو بایست جواد جان!»
حل کرد.
قهر اینستاگرامی یا بنبست کل نظام؟
اینکه محمد جواد ظریف با قربان صدقه رفتن و پادرمیانی
قاسم سلیمانی و مخالفت حسن روحانی با استعفای او به وزارت خارجه برگشت، چندان مهم
نیست. مهم این است که مردم ایران در داخل و جامعهی جهانی در بیرون از ایران
فهمیدند که وضعیت در داخل رژیم به نقطهی سرخ و غیرقابل بازگشت رسیده است.
تنشهای پیش آمده در جریان بریدگی محمد جواد ظریف نشان
داد که مشکلات ریشهای و بحرانهای حاکمیت
آخوندی و کشمکش باندها و ریزش و بریدگی مهرهها نظام را نمیتوان ـ در آستانهی سرنگونی ـ با
«قربانت گردم» یا «بمان ظریف» « ننشین برادر، پاشو بایست جواد جان!» حل
کرد. استعفای ظریف و بازگشت او به دولت را شاید بتوان یک مانور برنامهریزی شده یا
نشده برای امتیازگیری و زیرفشار گذاشتن باند مقابل پنداشت اما نباید اینگونه تلقی
کرد که ناشی از رنجش شخصی، «قهر اینستاگرامی!» و یا به قول حسامالدین آشنا
«ناهماهنگی!» در دولت یا حضور نداشتن او در دیدار بین روحانی و بشار اسد بوده است.
ظریف نماد سیاست مماشات و مذاکره با اروپاییها و حفظ برجام است. به طور واقعی با
برملا شدن ته و توی اینستکس و زیر سوال بودن سرنوشت CFT و FTAF نظام آخوندی با یک بنبست مواجه است.
رسالت
۷اسفند ۹۷ در قسمتی از سر مقالهی خود نوشت:
«...
نمي توان کليت استعفاي ظريف را بدون هيچ گونه ارتباطي با شکست برجام تحليل کرد...
طناز
خوش ذوقي نوشته بود که با تغيير دولت در آمريکا و خروج اين کشور از برجام و بدعهدي
و اتلاف وقت طرف هاي اروپايي، اکنون با تغيير وزير خارجه ايران، تنها فرد يا جاي
باقيمانده از برجام، هتل محل امضا شدن توافق است.»
بنابراین ساده لوحانه خواهد بود اگر تصور کنیم با بازگشت
او به دولت حسن روحانی، دلایل استعفا حل شده و از این به بعد امور با خوبی و خوشی
پیش خواهد رفت. این نشان دهندهی شروعی برای یک سلسله از وارفتگیها، بریدگیهای
ناشی از بنبست و بحران در روزهای پایانی است.
علیرضا خالوکاکایی
0 نظرات