باریدن
از ناگهان،
منتخبی از شعرهای سپید علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق) از سال۱۳۷۰ تا ۹۷ است. نویسنده در مقدمهی
این کتاب نوشته است:
«برای
سرودن شعر مقاومت، باید جزئی از مقاومت بود و به بهتر کلام، یعنی خود در خلق حماسه
شرکت کرد. تنها داشتن دستی از دور بر آتش کافی نیست.
حین
نبرد انقلابی، پیوسته عواطفی به منصه ظهور میرسند که فرصت پرداختن به آنها
نیست؛ از دعای بدرقه مادری گرفته، تا سفره یی نان و پنیر که برای رزمنده آزادی
فراهم میشود، تا دانه یی که دستی برای گنجشکان میپاشد؛ قبل از اینکه گلوله یی
قلب او را از هم بپاشاند
لحظاتی
هستند؛ لحظاتی نادر و معصوم؛ لحظاتی که چشمانخونی جلاد و نگاه های چوبی نامحرم،
آن را نمی بینند؛ لحظاتی که در رژه زنجیر ها و تازیانه ها گم می شوند. شعر
مقاومت، این لحظات را از زیر غبار فراموشی نجات میدهد و آنها را از خلوت خاطرات
آفرینندگان و ناظران آن ها بیرون میکشد و با قلم، بر انگارهی سپید کاغذ میسپارد
تا وجدان های حساس انسانی، آن را در حال و آینده دریابند.
شعر
مقاومت ـ با این تعریف ـ بیان لحظات و صداهای گذرا و فراموش شده است. سوژه های شعر
مقاومت، بسیار متنوع و پردامنه اند و عواطف ناب و گسترده یی را در برمی گیرند؛
سوژه ها و عواطفی که شاعر مقاومت، یا عاجز از بیان تمامی آنهاست، یا فرصت تصویر
آنها را ندارد زیرا خود درمتن آتش است و جزئی از جریان متلاطم مبارزه.
آری،
برای سرودن شعر مقاومت، باید جزئی از مقاومت بود و به بهتر کلام، یعنی خود در خلق
حماسه شرکت کرد. تنها داشتن دستی از دور بر آتش کافی نیست. در زمانه یی که شقاوت
عریان، در خیابان ها تنوره میکشد، سخن گفتن از درختان به تعبیر زیبای برشت
«جنایت» است. برای اینکه در این جنایت دست نداشته باشیم باید، نه حتی دوشادوش که
پیشاپیش خلق، نقش پیشاهنگ ایفا کرد و پای در کوره گدازان نبرد انقلابی نهاد.
امروز
اگر شاعر مقاومت نتواند یا فرصت نیابد در کوران نبرد به خلق سروده یی بنشیند؛ یا
حتی خود نیز مانند بیشمار سپیداران آفتاب نوش، گیسو به شنگرف خون خویش شستشو کند
اما به یقین، شعر و سرایش ادامه خواهد یافت. هنر، احساس و وجدان انسانی نخواهند
مرد. دیدگان هوشیار همیشه بیدارند. فانوس قلب ها پیوسته فروزان می ماند. ماه
باز بسا در شب هایی که ما نیستیم خواهد تافت و در ادامه طلوع خورشید تردید نیست.
ما چه باشیم، چه نه، زندگی تدوام نیرومند خود را پی خواهد گرفت. مهم چگونه زیستن
است. هیچ لحظه یی از لحظات انسان نخواهد مرد؛ اگر این گونه بود ما اکنون نباید
واپسین گفته های حماسی بابک را می نیوشیدیم. تاریخ بهخوبی لحظه لحظه صحنه عاشورا
را ثبت کرده است. جهان، همین ما و حیطه کوچک پیرامون ما نیست.
خاکی
که خون مظلومان را مینوشد، درختی که ریشه در خاک خون آلود دوانده و هوایی که بوی
آن را استشمام میکند، دست به دست هم میدهند و سخن میگویند. هیچ خون بهناحق
ریخته یی نیست که خاک بتواند کتمانش کند.به راستی گلها پژواک دائمی کدام واقعیت و
حقیقت اند؟ جان سخن در اینجاست، آنکه باید زبان گلها را دریابد و به پژواک سخن
خون به ناحق ریخته در آن گوش ببندد، شاعر مقاومت است. او درخت را فقط درخت نمیبیند.
در درخت فریاد های مرتعش اجساد بر دار آونگ و پیام واپسین چشمانش ان را میبیند.
اگر نبیند یا جلوی دیدن خود را بگیرد و بارقه های عاصی شعر را در خود دفن کند،
مصداق همان گفته برشت خواهد بود. از این رو مسؤلیت شاعر مقاومت بسیار خطیر و تعیین
کننده است. او اگر دیده ها و شنیدههای خود را منعکس نکند، داوری تیزبین زمانه
نخواهدش بخشود.
0 نظرات