فرصت
آبی شعر، از
مجموعه شعرهای سپید علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق) است. در این «فرصت آبی»، شما
سروده هایی را خواهید خواند که در آنها زیبایی ها و لطافت های شعر با درد های
اجتماعی و مسائل روزگار ما در هم آمیخته است
در
برگهای نخستین کتاب، با مانیفست شاعر نسبت به شعر خویش و دیگران شاعران زمانه آشنا
می شویم:
شرم
باد مرا اگر بسرایم كه گویندم «شاعر»! است و دریوزگی چند نگاه تحسین آمیز و سطحی
را از پیراهن عقل به درشوم.
شرم
باد مرا شرمی عظیم، اگر واژگانی چند به رشته كشم كه گویندم «اهل قلم» است و سخن
پرداز؛ در این نمایش بازارِ عرضهی «خود»، كالایی باشم پیچیده در زرورقی چشم فریب،
باد به غبغب افكنده یی تهی مغز، پركنندهی گوش ها. و آوخ! تهی از حقیقت دلقكی،
رقصنده با باد و آنچه «پسند روز» نام دارد. شرم! شرم!
آوخ!
بناگزیر در زمانه یی میزیم كه باید كلمه را با فوارهی خون شست و با ناب ترین
نباریدهی باران تطهیر كرد. آب دریاها را باید به مدد طلبید. نه، نه... اقیانوسی
از اشك های خداوند بایست.
خدایگانان
كلام، بی برآمدن بر بلندا های نیالودهی دار، از كدام ارتفاع گویا می توانند
عصمت واژگان را جار زنند؟! بیسوختن «با آتش و نفت و بوریا» سخنان شان چگونه خواهد
توانست وجدان ها را به حریق عشق دركشد؟!
...
پس
سوگند به قلم اگر درد نگار است و وفادار به زردچهرگان آزرمگین؛ قلمی، مركب آن خون
نا میرای شهیدان و اشك جگرسوز مادران داغ، از امروز تا همیشه.
پس
سوگند به قلم سوگند اگر در پای دستار به سر خوكان فرهنگ كش نریزد، قیمتی لفظ در
دری را.
پس
سوگند به قلم و صاحب آن؛ اگر با لبانی دوخته از دلی سوخته می نویسد كلماتی ممنوع
و شهرآشوب را.
و
شكسته باد قلم آنگاه كه در طیلسان قضا حكم اعدام امضا می كند و به نام شرع فرمان
می دهد به مرگ، و به ایلغار؛ و آنگاه كه توجیهگر مثلث قدرت است.
آه!
«درین زمانهی عسرت» بهجز شكستن سرانگشتان خویش و به قلم تبدیل كردن آن، كدام
واژگان سپید می توانند اعتماد رفته را به جوی انسان بازگردانند؟! اگر شاعران
نخستین شهید واژگان خویش نباشند؟
0 نظرات