از ۲۹اسفند ۹۸ تا ۱۱فروردین ۹۹ یعنی در مدت ۱۲روز ۷شورش در زندانهای ایران شامل پارسیلون خرمآباد، الیگودرز، تبریز، سقز، الوند همدان و عادل آباد شیراز و سپیدار اهواز رخ داده است. این شورشها در نیمی از زندانهای یاد شده همراه با فرار موفق بوده است. به عبارت دیگر در بازهی زمانی ۱۲روز، تقریباً هر دو روز یک شورش اتفاق افتاده است. تکرار این واقعه در این پریود زمانی کوتاه بسیاری نکات را در بر دارد که نمیتوان ساده از کنارشان گذشت.
خاستگاه شورش زندانیان
تردیدی نیست که بروز پدیدهای به نام شورش و فرار از زندان بهدنبال پاندومی کووید ـ ۱۹ در زندانهای حاکمیت آخوندی بهوجود آمده است. تا پیش از این تاریخ شاهد شورش و فرار از زندان بودهایم اما این پدیده در کمیت و کیفیت کنونی آن سابقه نداشته است.
زندانیان چرا و از چه چیزی میگریزند؟ چه عاملی آنها را وادار کرده است که خطر کنند و عواقب آن را به جان بخرند؟
همشهری آنلاین ۱۱فروردین ۹۹ در این باره مینویسد:
«اخبار مرتبط با کرونا به همراه انواع شایعه پردازی و رواج اخبار نادرست در باره بیماری این بیماری و عواقب آن در زندانها، امنیت روانی جامعه زندانی را تحت الشعاع خود قرارداده و اگر در روزهای اخیر شاهد بروز برخی نا آرامی در زندانهای خرم آباد ، تبریز و سقز بودهایم میتواند ناشی از این نوع نگره ارتباطی زندانیان باشد که آنها را کم طاقتتر کرده است.»
منظور از «شایعهپردازی» و «رواج اخبار نادرست» و تحتالشعاع قرار گرفتن «امنیت روانی جامعهی زندانی» اعترافی با زبان معکوس به این واقعیت است که اکنون زندانیان دریافتهاند که اگر خود اقدامی برای آزادی خود نکنند، در پشت دیوارهای ساکت و سنگین زندان «زندهبهگور» خواهند شد. آنها به مقامات قضایی، شکنجهگران و پاسداران گماشته بر بالای سرشان اعتماد ندارند. خوب میدانند که محیط غیربهداشتی زندان و سلولهای غیراستاندارد و همچنین ازدحام زندانیان در فضای فشردهی زندانها مناسبترین جولانگاه برای کروناست و بنابراین اگر خود دست به کار نشوند، باید به زودی با مرگی سیاه و خاموش پنجه در پنجه بیفکنند؛ مرگی که صدای آن در اختناق حاکم بر زندانها در جایی نخواهد پیچید. در مورد زندانیان سیاسی و امنیتی، این تهدید ضریب میخورد؛ زیرا قاتلان آنها استقبال میکنند که بهای سر به نیست کردن آنها را نه با طناب دار و پذیرش عواقب آن، بلکه با کرونا و پنهان شدن در پشت پاندومی آن بپردازند. در واقع آنها محاسبه کردهاند که به این ترتیب بهایی نخواهند پرداخت. تبلیغات پر سر و صدای حکومتی در مورد «اعطای مرخصی به زندانیان» آنقدر مخدوش و غیرواقعی است که رسانههای حکومتی نیز به آن باور ندارند. به یک نمونه دقت کنید:
«به رغم دستوررییس قوه قضاییه در سال ۹۸،مبنی بر پالایش زندانیان بلاتکلیف، مشروط و اعطای مرخصی به بخش زیادی از آنان ، و نیز دستور رئیس قوه قضائیه مبنی بر آزادی مشروط و اعطای مرخصی به ۹۳ هزار زندانی اما همچنان نگرانی در باره سلامتی و بهداشت زندانیان در میان خانوادههای آنها وجود دارد . آنها نگرانند که امکان فاصله گذاری اجتماعی در محیط زندان، وجود نداشته باشد و زندانیان از بهداشت استاندارد برای مقابله با کرونا برخوردار نگردند.» (همان منبع)
«نگرانی خانوادهها در بارهی سلامت و بهداشت زندانیان»، اذعان به فضای بیاعتمادی عمومی نسبت به تبلیغات دروغین حکومتی است. این نگرانی [بخوانید فضای انفجاری] اینک از جامعه به زندانها منتقل شده است.
شورش و فرار از زندان، یک پدیدهی جریانوار و گسترش یابنده
در ابتدای این مقاله گفتیم وقوع ۷شورش و فرار طی ۱۲روز موضوعی پراهمیت است. اکنون باید گفت اهمیت این موضوع در آن است که این پدیده یک تکنمود و محصول یک تصادف نیست، بلکه دارد میرود که به یک «جریان» تبدیل شود. خصلت گسترش یابنده دارد. از یک شهر به شهر بعدی و از یک زندان به زندان دیگر سرایت پیدا میکند. زندانیان با شنیدن خبر شورش در یک زندان، از هم الهام میگیرند. بنابراین قابل پیش بینی است که این الهامگیری سایر زندانهای نظام ولایت فقیه را نیز درنوردد.
ناتوانی حاکمیت در مهار شورشها
نکتهی حائز اهمیت دیگر این است که نظام ولایت فقیه قادر به مهار شورش و فرار از زندانها نیست. عر و تیز راهانداختن جلادان و چنگ و دندان نشان دادن آخوند ابراهیم رییسی و خط و نشان کشیدن او نیز این روزها دیگر خریدار ندارد. به نظر میرسد قامت خشم انفجاری زندانیان و تلاش دستجمعی آنها برای در هم شکستن مهلکهی کرونایی زندانها، بسا از دیوار سرکوب و توپ و تشر قضائیهی آخوندی بالابلندتر است. از این چه درسی میگیریم؟
نخستین درس آن این است که «توپ، تانک، بسیجی ـ دیگر اثر ندارد». آن همه سرمایهگذاری آخوندی برای تبدیل ایران به یک زندان بزرگ، برپا کردن بساط تعزیر در معابر و چهارراهها، بر دار کشیدنهای پیدرپی و به راهانداختن نمایش نفرتانگیز اعدام در ملاء عام برای نهادینه کردن ترس در دل و روان جامعه، تصویب قوانین شداد و غلاظ جزایی برای رعبافکنی و کشتار آزادیهای فردی و جمعی، تدارک گشتهای رنگارنگ سرکوب تأثیر خود را از دست داده است.
ابراهیم رییسی، قاضی القضات بدنام و خونآشام که خامنهای او را بهخاطر سابقهی کشتار ۶۷ برای به سیخ کشیدن و سلاخی و مهار قیام به منصب ریاست قضائیه گماشته است، در یک «نشست ویژه»! در روز چندشآور پاسدار، با سرکردهی نیروی سرکوبگر انتظامی، محمد جعفر منتظری، دادستان کل و نیز سایر جلادان دستاندکار ، موضوع شورش و فرار زندانیان را مورد بررسی قرار داد و به دژخیمان روحیه باخته و واررفته وعده داد که «تدابیر امنیتی و قضایی لازم برای شناسایی و دستگیری سایر متهمان فراری اتخاذ و با اشراف اطلاعاتی به دست آمده، در اسرع وقت نسبت به دستگیری آنها اقدام خواهد شد»! (سایت حکومتی الف ۹فروردین ۹۹)
این ترمهای لو رفته که بارها برای ایجاد اختناق در جامعهی ایران مصرف و بازمصرف شدهاند، اکنون کارآیی ندارد. عوامل نظام نیز آن را جدی نمیگیرند. بهرغم اینگونه تهدیدات، شورشها اوج گرفت و معلوم شد که ابعاد ریزش، وارفتگی و بیانگیزگی در بین نیروهای سرکوبگر و زندانبانان بیش از آن است که تصور میشود. تفنگبهدستان و مزدبگیران و زندانبانان بوی الرحمن ولایت فقیه را شنیده و دریافتهاند که بیش از این نمیتوانند نان خود را در خون مردم زده و از آن ارتزاق نمایند، به همین خاطر از هماکنون دست و دلشان میلرزد و به فکر در بردن خودشان هستند.
این علامت چیست؟
هنگامی که از ریزش، وارفتگی و بیانگیزگی در بین نیروهای سرکوبگر صحبت میکنیم نظر به حکومتی داریم که اس و اساس و فلسفهی وجودی آن بر سرکوب و صدور ترور استوار است. اگر سرکوب و اختناق را از آن بگیریم، یک روز هم نمیتواند در قدرت باقی بماند. کارگزاران این نظام و از جمله آخوند رییسی میتوانند باز از این نوع تهدیدات صد من یک غاز بکنند و مدعی شوند که از شورش و فرار زندانیان غافلگیر شدهاند. این غافلگیری در مورد شورش اول که در زندان پارسیلون رخ داد، میتواند درست باشد ولی در مورد شورشهای دیگر مصداق ندارد. در شورشهای بعدی حاکمیت زندانپرور آخوندی، در آمادهباش کامل بود. میدانست باز هم شورش و فرار در تقدیر است اما نتوانست از آن جلوگیری نماید. اکنون نیز نمیتواند. این علامت چیست؟
ویژگی مشترک سلسله شورشهای زندانیان
۱ـ شورشهای رخ داده در زندان جمعی است و با همدلی، هماهنگی کمنظیر زندانیان رخ میدهد.
۲ـ شورشها طولانی مدت است و در آن زندانیان با شجاعت تمام با مأموران سرکوبگر درگیر میشوند.
۳ـ زندانیان شورشی بیمی از کشتهشدن یا دستگیری و به زیرشکنجه رفتن و مجازات بیشتر نمیهراسند. این یک پارامتر بسیار مهم است.
۴ـ حاکمیت با اینکه با هر بار شورش آژیرکشان وارد میشود و معبرهای را میبندد و بسیار هارت و پورت میکند اما تاکنون موفقیتی در دستگیری زندانیان فراری نداشته است.
۵ـ موفق بودن فرار زندانیان و مخفی شدن آنها برای روزهای متمادی و خروجشان از منطقهی محاصره شده، نشان میدهد که از حمایتهای مردمی برخوردارند.
تأثیر شورش زندانیان در بین مردم
زندانیان با شورش و فرار خود از سیاهچالهای کرونا زده این پیام را به جامعه میدهند. بین مرگ سیاه در قعر زندانهای آلودهی ولایی یا شکستن قفلهای زندان و تجربه کردن آزادی ولو با پذیرش ریسک دستگیری مجدد، جراحت یا حتی گلوله خوردن و مرگی شرافتمند باید گزینهی دوم را انتخاب کرد. آزادی، دادنی نیست، گرفتنی و دستیافتنی است.
زندان الگویی کوچک از جامعه گرفتار در اختناق است. وقتی در زندان ـ که سرکوب عریانتری بر آن حاکم است ـ میتوان بر تقدیر کور شورش کرد و آن را در هم شکست، به طریق اولی در شهرها و خیابانها نیز میتوان.
دیکتاتوری سلطنتی در روزهای پایانی در زیر فشار مردم، مجبور به آزاد کردن زندانیان میشد، اکنون در نظام ولایت فقیه زندانیان ـ زیر چتر حمایت مردم ـ خود، خویشتن را آزاد میکنند. این علامت به صدا درآمدن ناقوس پایان عمر این حاکمیت است.
دستگاه سرکوبگر ولایی اکنون در تنگنای عجیبی گیر کرده است. یا باید تمام زندانیان؛ از جمله زندانیان سیاسی را تا نفر آخر آزاد کند یا تبعات شورشهای بعدی را به جان بخرد؛ شورشهایی که مانند اخگرهای سوزان به دامن جامعه خواهد ریخت و در فضای مساعد نارضایتیهای باعث انفجار و قیام خواهند شد.
خامنهای بین این دو کدام را انتخاب خواهد کرد؟
0 نظرات