کالبد به خسخس افتاده و رنگ باختهی دیکتاتوری ملاسالاری حاکم بر ایران در پاندمی کرونا، نفسهای واپسین خود را میکشد. این واقعیت آنچنان هویداست که کارگزاران حاکمیت نیز نه تنها آن را انکار نمیکنند بلکه دست نظریهپردازان و تئوریسازان رسمی را باز گذاشتهاند تا با قاطی کردن انواع و اقسام تئوریها و فرضیهها و ساختن یکی معجون شفابخش شانس خود را بیازمایند. در این میان یکی پشتش را میمالد، دیگری آب تربت به حلقش میریزد، آن یکی از راه نرسیده گل گاو زبان برایش تجویز میکند. بیمار به خود میپیچد و از کرونای پیشرفته رنج میبرد اما طبیبباشیهای نظام برایش نسخهی گنه گنه، ترشک کوژ و تاتوره میپیچند. نسخههای آنها همراه با اظهار لحیههای آنچنانیاشان جز آن که استهزای خلق و «توفان خندهها» را برانگیزاند، به کار دیگری نمیآید.
به قول مولوی:
هر چه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی مینمود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت.
آنچه این اطبای خودی نظام تجویز میکنند از قضا واقعیت غیرقابل درمان بودن کالبد رو به موت را بیشتر مینمایاند.
تخریب طبقهی متوسط و افزایش جامعه کارگری ایران
شاید آنچه گفتیم یک طنز گزندهی سیاسی بهنظر بیاید اما عین واقعیت است. سایت حکومتی جماران (۱۳اردیبهشت۹۹) در مطلبی با عنوان «باز خوانی اعتراضات سالهای ۹۶ و ۹۸ / نظام را برای افقگشایی یاری کنیم»!» از محسن رنانی مینویسد:
«چهل سال تورم مستمر و بحران اقتصادی دهه اخیر که منجر به تخریب طبقه متوسط کشور شده است، جمعیت کارگری ما را شدیداً افزایش داده است. و چه بسیار دانشآموختگان دانشگاهی که اکنون تحت فشار زندگی، لباس کارگری به تن کردهاند تا با عزت نفس روزگار بگذرانند. اما ما در سالهای پس از انقلاب برای کارگران تشکلهای صوریِ حکومتی درست کردیم و تمام تشکلهای مستقل آنان را قلعوقمع کردیم و آنان را بیدفاع گذاشتیم تا زبان اعتراض نداشته باشند و کسی نباشد تا از حقوقشان دفاع کند؛ تا پساندازها سرمایههایشان در صندوقهای بیمه بازیچه دولتها بشود؛ تا قدرت خرید دستمزدهایشان هر روز پایین بیاید؛ تا علیرغم افزایش تعدادشان، سهمشان از کیک درآمد ملی کاهش یابد».
هشدار نسبت به امواج جوشان قیام
تا اینجا نگارنده شقالقمر نکرده، این چیزی است که مردم ایران و بهویژه کارگران و زحمتکشان نه در حوزهی نظر و تئوری بلکه با گوشت و پوست و بلکه استخوان خود آن را لمس میکنند، نکته در آنجاست که این اقتصاددان حکومتی اعتراف میکند که در نظام دستاربندان، دستمزد کارگر در این ۴۰سال ۹۰۰برابر شده، در حالی که «قیمت بنزین ۳هزار برابر، قیمت نان ۳هزار برابر، قیمت خودرو ۳هزار برابر، قیمت مسکن ۶هزار برابر و قیمت سکه به ۱۰هزار برابر رسیده است».
اشتباه نشود این اعترافات از سرخیراندیشی برای مردم نیست، هدف از آن گوشزد این موضوع به سران نظام ولایی است که مراقب باشند که «بخش بزرگی از معترضان آبان۹۸ را فرزندان بیکار همین کارگران تشکیل» میدادند و با رسیدن درآمد نفتی به صفر و کسری ۵۰درصدی بودجه و متعاقب آن انتشار بیرویهی پول، تورم بالا و بالاتر میرود و سفرهی کارگران کوچک و کوچکتر میشود و این خطر انفجاریتر شدن اعتراضات بعدی را در بر دارد» و سپس میپرسد:
«آیا گوش شنوایی هست»؟
تصمیمات دشوار و جراحیهای سخت!
اقتصاددان حکومتی هشدار میدهد که «نظام سیاسی هر چه سریعتر دست به افقگشایی در حوزههای مختلف بزند و با اتخاذ تصمیمات دشوار و جراحیهای سخت، کشور را آماده ورود به دنیای پساکرونایی کند». در عینحال تصریح میکند که دنیای پساکرونا با چهل سال عمر حاکمیت آخوندی قابل مقایسه نیست و نباید این فرصت را برای نجات نظام «از آینده ترسناک»! ضایع کرد.
او قیام آبان را با کلید واژهی «اعتراضات» ناشی از «بیاعتمادی عمومی»، «شکاف طبقاتی»، «وارد آمدن فشار اقتصادی طاقتفرسا بر زندگی مردم»، «تضعیف طبقهی متوسط»، «نبود بستری برای بیان اعتراضات» میداند. البته تا اینجا با چشمان بسته غیب گفته است و این چیزی نیست که کسی آن را نداند. مطرح کردن نکاتی مانند «تورم دو رقمی» مستمر و بیسابقه، «رکود عمیق»، «تضعیف هویت ملی»، «برخورد آمرانه [بخوانید سرکوبگرانه] با جامعه و جوانان» و «فقدان فضای مناسب برای نقد حاکمان» و «فقدان یک دموکراسی سالم و بیطرف»، نوعی از بازتاب رقیق واقعیتهای هولناک حاکم بر جامعه ایران است.
تنها یک جرقه کافی است!
نگارنده در ادامه به فضای انفجاری حاکم بر نسل جوان اشاره میکند: «اندوه بلندمدت در بخش بزرگی از جامعه ما به خشم ویرانگر تبدیل شده است. نیز خشم فرو خورده سالهای پیدرپی به نفرت تبدیل شده است. بخشی از جوانان ما حتی نمیدانند نسبت به چه چیزی نفرت دارند. چنین شرایطی جامعه را مستعد فعال شدن گسلهای هیجانی ناسازگار و بروز خشونتهای ویرانگر میکند. تنها یک جرقه کافی است که به یک انفجار هیجانی خشونتبار اجتماعی بیانجامد. فرقی نمیکند این جرقه میتواند افزایش قیمت بنزین باشد، یا سقوط هواپیما، یا هر چیز دیگر». ولی این فضای انفجاری را با تردستی تمام به «ساختارشکنی» محدود میکند و مواظب است که «براندازی» این واژهی سرخ و ممنوع را به زبان نیاورد.
شرایط سرکوب بلندمدت برای حکومت مهیا نیست
وضع نظام آنچنان پتال است که خود از زبان کارشناسانش به بخشی از آن اعتراف میکند. در این پاراگراف دقت کنید:
«اعتراضات آبان۹۸ اولین جنبش پس از انقلاب نبود اما مهمترین بود. مهم بود، چرا که صدای بلندی بود از ریزش مهمترین پایگاه اجتماعی حکومت، یعنی مستضعفان. اگر در اعتراضات ۷۸ و ۸۸ پایگاه اجتماعی حکومت در میان طبقات متوسط شهری و متوسط فرهنگی تخریب شد و در اعتراضات۹۶ پایگاه اجتماعی حکومت در میان طبقات متوسط سنتی یعنی اصناف و بازاریان تضعیف شد، در اعتراضات آبان۹۸ طبقات پاییندست و کمبضاعت که بخشی اعظمی از پایگاه اجتماعی حکومت بود سرکوب شد و رابطه ذهنی و عاطفیاش با نظام سیاسی فرو ریخت».
هان! چه شد؟ مگر ادبیات حکومتی قیام و اعتراضات سراسری را «اغتشاش» نمینامید؟ مگر خامنهای نمیگفت: «این اعتراضات، مردمی نبود، بلکه امنیتی بود» و قیامکنندگان را «اشرار»، «ضد انقلاب» و «دشمنان ایران» خطاب میکرد. از روی همین میشود فهمید که خامنهای و کل نظام چقدر پس از لرزههای سهمگین قیام آبان ۹۸ و نیز بحران مرگبار کرونا تضعیف شده و رنگ باخته که در یک سایت حکومتی آن این پاراگراف درج میشود:
«ساخت سیاسی علیرغم شکافهای فراوان در خود، اینبار [مقطع قیام ۹۸] در مقابل ساخت اجتماعی به شکلی یکپارچه بر استفاده از قوه قهریه و سرکوب دست گذاشت. کلیت حکومت در یکطرف قرار گرفت و جامعه در یک طرف. تداوم تقابل حکومت و جامعه تنها از دریچه سرکوب تجلی خواهد یافت و البته روزبهروز شدیدتر خواهد شد. اما سرکوب تا چه زمانی استمرار خواهد داشت؟ سرکوبِ موفق و پایدار، دست کم نیازمند یکی از این سه شرط است:
حمایت جدی و گسترده خارجی،
حمایت جدی و فراگیر داخلی،
وجود منابع انسانی و مالی کافی برای تضمین تداوم بلندمدت سرکوب
اما اکنون هیچکدام از این شرایط برای حکومت مهیا نیست»
وقتی باقی نیست؛ مردم منتظر بهانهیی هستند
این کارشناس در سایت حکومتی جماران جابهجا به سران نظام و در لفافه به شخص خامنهای هشدار میدهد:
«وقتی باقی نیست، نظام سیاسی تمام فرصتهای اصلاح را از دست داده است. نسلیهایی جدید برآمدهاند، نیازهایی جدید دارند که ساختار و نگاه قدیمی توان پاسخگویی به آن را ندارد».
در جایی دیگر بهروشنی وضعیت انفجاری مردم و شهرها را توصیف میکند. توجه داشته باشیم که بنا به گفتهی نگارنده این تحلیل در پایان سال ۹۸ تهیه شده و بهدلیل کرونا انتشار آن تاکنون به تعویق افتاده، یعنی قطعاً در برگیرندهی واقعیتهای دوران کرونا نیست.
«خاصیت رفتار جمعی این است که در طول زمان انباشته میشود، گاهی بروز پیدا میکند و گاهی خاموش بهنظر میرسد اما جرقههای آتش همچنان مستعد شعلهور شدن هستند... مردمی که در طول ماهها یا سالها به یک شناخت و همافزایی جمعی یا توافق بینالاذهانی درباره بحران رسیدهاند، منتظر بهانهیی هستند تا در یک بزنگاه تاریخی واکنش جمعی نشان دهند. واکنشی که بنا به بستر جامعه، پیشینه تعامل جامعه با حاکمیت و گزینههای پیش روی جامعه میتواند متفاوت باشد».
افعی کبوتر نمیزاید
اینکه چنین تحلیلی از قیام۹۸ چگونه در یک سایت حکومتی آن هم با اسم «جماران» مجال انعکاس مییابد، به این نکته برمیگردد که جماعت اصلاحطلب [همانانی که صادق زیبا کلام به صراحت به آنها گفت که مردهاند و فقط مجلس ختمشان برگزار نشده] با شیادی تمام وانمود میکنند که هنوز با پارادیم شیفت (افقگشایی) میشود این نظام را وادار به قبول اشتباهاتش کرد و نوعی «عقلانیت»! در آن جستجو نمود. میشود با بخیه زدن، وصله کردن و پانسمان جلوی انقلاب اجتماعی و سرنگونی محتوم دیکتاتوری آخوندی را گرفت. خائنانه این فرضیه را تلقین میکنند که گویی بعد از آن خونهای پاک و ریخته شده بر سنگفرش خیابانها با برداشتن «منع نصب دیش ماهواره» و رقیق کردن قوانین مربوط به محدودیتهای فضای مجازی به «بهبود»، «اصلاح» و «تحول» نظم پرداخت. آنها در زمانهی ما، نقش «قاضی شارع» برای ایلخانان مغول را دارند و میخواهند با کلمات چرب و نرم مردم را بفریبند و با اصطلاحات شیک و ادکلن زده و به عاریت گرفته، استمرار استیلای یک سلطهی ویرانگر و اهریمنی را موجه جلوه دهند؛ و به همین دلیل در مقام مصلحت اندیشی و نصیحت به آن برآمدهاند اما قوانین تکامل اجتماعی بسا سرسختتر از آن است که به این اعترافات ناگزیر وقعی بنهد.
رهبر مقاومت ایران، مسعود رجوی آنچه را که کارشناس حکومتی و دیگرتران امروز در آینه نمیبینند، سالها پیش در خشت خام دیده بود. او با روی کار آمدن محمد خاتمی ـ که دهان بسیاری را آب انداخته بود ـ با قاطعیت گفت:
«افعی کبوتر نمیزاید»!
و دیدیم هرگز نزایید.
0 نظرات