علی خامنهای، هنوز از شالتاق پالتاقهای یک شقاقلوس مدعی جانشینی (صادق آملی لاریجانی) نیاسوده بود، که شقاقلوس دیگری در رأس نظام سربرداشت و رقعهی کت و کلفتی به او نوشت. او کسی نبود جز «محمد موسوی خوئینیها» یا به تعبیر خودش، «موسوی خوئینی».
موسوی خوئینیها ـ که در ادبیات مربوط به قتلهای زنجیرهیی به «عالیجناب خاکستری» معروف است ـ یکی از مناصبش، از تیر۶۴ تا مرداد ۶۸ دادستانی کل کشور بود و از سوی خمینی به آن گمارده شد. کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ فقط یک فقره از جنایتهای اوست.
چند نکته از نامهی موسوی خوئینیها
- او در نامهپرانی خود به علی خامنهای، در ابتدا به وی گوشزد میکند که وضعیت بهگونهیی وخیم و بحرانی است که مردم آشکارا کوی و برزن بیاعتقادی و بیاعتمادی خود را به «مدیریت کلان» [بخوانید ولایت فقیه و گماشتگان] آن ابراز میکنند.
- مردم از این نظام قطع امید کرده و نگران آینده نامعلوم خود و فرزندانشان هستند. آن سوی این ناامیدی از وضعیت، چشم دوختن به تغییر این وضعیت است؛ البته موسوی خوئینیها این را با تعریض و کنایه میگوید.
- علاوه بر مردم گرفتار در مشکلات طاقتسوز معیشتی بسیاری از اوضاعی که نظام و بیعدالتیهای غیرقابل انکارش مسبب آن هستند ناراضی میباشند.
سکهی یک پول کردن خامنهای
تا اینجا موسوی خوئینیها به شمهای از وضعیت انفجاری جامعه در اذعان نموده ـ و چیزی فراتر از آنچه بهطور روزمره در رسانههای حکومتی منعکس میشود ـ نگفته است. اما با گفتن جملهی «مهمترین مطلب از گفتنیهای بسیار را که لازم میدانستم به عرض رساندم» پرانتز را باز میگذارد.
چند نکتهی حائز اهمیت:
ـ در نامهی موسوی خوئینیها که آن را رسانهیی و عمومی کرده، اگر چه مخاطبش خامنهای است ولی ضمنا با درج جملهی «مطالبی را در محضر ملت شریف ایران به استحضار عالی میرسانم» بهطور ضمنی به اینکه مردم مقابل نظام ولایت هستند اعتراف میکند.
ـ او در این رقعهنویسی، مسبب اصلی اوضاع را نه مهرهها و منصوب شدههایش، بلکه خود او میداند:
«اوضاع غیرقابل دوام امروز صرفاً معلول تصمیمات مدیرانی که میآیند و میروند نیست (که البته این آمدنها و رفتنها هم خارج از چارچوب ارادهی عالی و حاکم بر کل مقدرات کشور نیست). از نگاه مردم، شیوهی مدیریت در بالاترین سطح، و قدرت نافذ آن، نقشآفرینِ اصلی در تمام یا اکثر مهام امور کشور است».
ـ به خامنهای میگوید اگر این وضعیت مدلول حکمرانی است، پس باید زبان و قلم دیگران آزاد باشد و حق داشته باشند آن را نقد کنند:
«اگر شیوهای که تاکنون به کار رفته است نتیجهی محاسبات متعارف و بر اساس آراء و تحلیلهای شناختهشده در حکمرانی است، پس هستند پرشمار صاحبنظرانی که حق دارند و باید مجاز باشند تا زبان و قلم به نقد بگشایند و درست و نادرست این روش را تذکر دهند و اصلاح آن را با تأکید درخواست کنند و نگران پیامدهای ناگوار بهرهمندی از این حق طبیعی و الهی نباشند. اما اگر مبنای تصمیمات این چند دهه دانستههایی از مبادی غیرمتعارف است که تنها در اختیار خواصی از بندگان خدای متعال است که بنده و امثال بنده هیچ حظّی از آن نداریم و، در نتیجه، آنچه بر کشور و مردم و جمهوری اسلامی میگذرد سرنوشتی محتوم و گریزناپذیر است، پس همگان تسلیم امر محتوم و مشیت الهی خواهیم بود، انشاءالله».(انصافنیوز. ۷تیر۹۹)
این پاراگراف آخر طبعاً به مذاق خامنهای خوش نیامده و جایگاه کاذب و «ارادهی برتر منتسب به وحی»! او را ـ که کسانی مانند محمد خاتمی برایش تراشیده بودند ـ به چالش میکشد.
پاسخ گماشتهی خامنهای در کیهان
خامنهای در پاسخ به این نیش و کنایه، گماشتهی هار و زنجیری خود را در کیهان واداشت تا به آن پاسخ بگوید. او نیز در یک فحشنامه تحت عنوان «آقای خوئینیها از کجا دیکته شده بود؟» با ادبیاتی لمپنمآبانه به آن پاسخ داد و نامهی موسوی خوئینیها را، با «خواستههای رسماً اعلام شدهی آمریکا و اسرائیل» یکی میکند. بعد هم با تحریف و شبیه سازی تاریخی، او را در عداد طلحه و زبیر قلمداد میکند که «خونی را میطلبند که خود ریختهاند»
گماشتهی قلادهدار خامنهای، در این پاسخنامه بهگونهیی خرمردرندانه ویراژ میدهد تا بگوید منظور موسوی خوئینیها نه شخص خامنهای بلکه امثال روحانی هستند «که صدها وعده به مردم دادهاند که حتی به یکی از آنها عمل نکردهاند»
با اینکه در نامه به صراحت گفته شده که منظور از «مدیریت کلان کشور» چه کسی است اما شریعتمداری، خامنهای را در میبرد و برای خلعسلاح حریف، همدستی خوئینیها در جنایتهای نظام و کلان تصمیمها را یادآوری میکند.
کیهان رسانهی اختصاصی و در تیول خامنهای در مطلبی دیگر با تیتر «مسئولیتگریزی با چاشنی ابتذال» خطاب به موسوی خوئینیها او را جزو پیاده شدگان از کشتی انقلاب و فاصلهگیرندگان از ولایت به حساب میآورد و از او میخواهد مخاطب نامهی خود را عوض کند.
تبعات شکستن طلسم ولایت
با در نظر گرفتن مطالب گفته شده میتوان به چند نتیجهی زیر رسید:
ـ خامنهای میخواست با انقباض هر چه بیشتر خود و رژیمش را در برابر قیام و تحولات آتی آببندی کند اما پیآمد معکوس آن دامنگیر خودش شده است و برآمد بحرانها رأس نظام و شخص ولیفقیه را نشانه رفته است.
ـ موقعیت خامنهای در داخل نظام بیشازپیش متزلزل شده است. بگونهای که کسانی مانند موسوی خوئینیها جرأت مییابند که سر بلند کنند و چنین رقعههایی بنویسند. در این زمینه آخوند حمید روحانی، اقدام موسوی خوئینیها را «زیر سؤال بردن اصل ولایتفقیه» میداند و مینویسد: «آقای خوئینیها جایی گفته بودند که از ابتدا ولایت فقیه را قبول نداشتم و میخواهند بهنحوی به مردم بفهمانند که مسألهی اساسی مملکت، مشکل ولایت فقیه است»(تسنیم. ۸تیر۹۹)
ـ چنین وضعیتی محصول رادیکالیسم شرایط، تبعات قیامهای دی۹۶ و آبان ۹۸ و حضور فعال آلترناتیو دموکراتیک و فعالیت اختناقشکن کانونهای شورشی و اقبال گستردهی مردم از آنان است. به آتش کشیدن هیمنه و هیبت پوشالی خامنهای، کاریزمای دیکتاتور را شکسته و راه را برای به زیر کشیدن او هموار نموده است.
ـ خامنهای و گماشتههایش دیگر نمیتوانند مانند گذشته، باند مغلوب نظام را تنها مقصر اوضاع وخیم و نابسامانیهای مردم قلمداد نمایند و برای در بردن خود از جنایاتشان در پشت جنایات دولت دست نشاندهی خود مخفی شوند.
جنگ در بالاترین سطح نظام
واقعیت این است که نارضایتیهای انفجاری در جامعهی مستعد قیام ایران و نیز کلان بحرانهایی مانند کرونا اینک به رأس نظام سرریز کرده است. ورود به این عرصه تبعات وخیمی برای دیکتاتوری آخوندی دارد و اینجا جایی نیست که با سیرک مضحک مبارزه با فساد در قوه قضاییه یا سایر نمایشهای حکومتی بتوان از پس آن برآمد. اگر تا دیروز خامنهای میتوانست در جنگ جانشینی، خودش را بهصورتی جنت مکان عقب بکشاند و محمد یزدی را به جان صادق آملی لاریجانی بیندازد، امروز خود مخاطب یک نامهی رسانهیی شده و این جنگ بالا گرفته است. موضعگیری به این نامه و تبعات آن هنوز ادامه دارد. کنش و واکنش به این موضوع، حاکمیت آخوندی را با چالشها و تنشهای جدیدی در بالاترین سطح مواجه کرده است؛ چالشها و تنشهایی که بیتردید در یک ارزیابی نهایی باعث تضعیف کلیت نظام خواهد شد و به جیب قیام خواهد ریخت.
0 نظرات