«روزبهروز اقتصاد تحلیل میرود و یک حالت از همپاشیدگی به خود میگیرد. مسائل اقتصادی روی حوزه معیشت، فرهنگ و هنجارها تاثیر میگذارد. بسیاری از هنجارها تبدیل به ناهنجاری شده که اصلاح اینها هزینههای بسیار زیادی میطلبد. بنیه اقتصاد را میتوان در یک دهه درست کرد اما ترمیم حوزههای فرهنگی و اجتماعی بسیار هزینهبر است و زمان طولانی میطلبد و در رأس همه اینها، عدم اعتمادی است که به کف رسیده است. جامعهیی را که دیگر اعتمادی نسبت به سخنان غیرکارشناسی و بیپایه و اساس مسئولان، دولت، وزیر اقتصاد و رئیس کل بانک مرکزی ندارند، دریابیم». (آرمان. ۳۱شهریور۹۹)
مردم و حاکمیت در دو سوی یک نفرت انفجاری
آنچه رسانههای حکومتی آن را «بیاعتمادی عمومی» میخوانند، اذعان به یک نفرت انفجاری است که اینک در تار و پود جامعهی ایران نهادینه شده است. در دو سر این نفرت، از یکسو حاکمیتی را میبینیم که هم و غمش، تمام وقت آن است که یک روز بیشتر خود را بر سر قدرت نگهدارد، و در دیگر سو مردمی را شاهد هستیم که برای یک روز کمتر کردن عمر این نظام ضدایرانی و منفور خود را به آب و آتش میزنند.
حاکمیت برای حفظ خود، دست به جراحی و انقباض میزند، مهرههای سرسپردهتری را دستچین میکند و بر گلوگاههای قدرت میکارد، اژدهای کرونا را به جان مردم میاندازد و از مرگ جانهای عزیز و رنج و اشک و اندوه و گرسنگی و بیخانمانی خلق، ارتزاق میکند تا احتضار خود را طولانیتر کند. در این میان پیاپی دست در چنتهی خالی میکند تا شگردهای جدیدی برای سرکوب و کنترل جامعه بیرون بیاورد.
خامنهای میداند که انفجار خشم خلق حتمی است اما مانند دیگر دیکتاتورهای گوربهگورشدهی تاریخ، در این توهم به سر میبرد که گویا میتوان با تازیانه فرود آوردن بر دریای سرکش و کف بر لب، آن را بهتمکین وادار کرد و طغیان آن را فرونشاند.
واکنش عمومی بهشهادت یک قهرمان
اعدام پهلوان نوید افکاری افاقه نکرد و همبستگی عمومی با خانوادهی نوید قهرمان، تمهیدات حکومتی را نقش بر آب کرد، اکنون خودشان مینویسند:
«پرونده نوید افکاری و اعدام او به یک پرسش مهم و جدی در افکار عمومی تبدیل شده است. این به آن معناست که اخبار و اطلاعات رسمیای که از منابع رسمی منتشر شدهاند، برای افکار عمومی قانعکننده نبوده است و هر روز پرسش تازهیی مطرح میشود... . میتوان بر واکنش گسترده افکار عمومی چشم فروبست و آن را گذرا و کم اهمیت یا بیاهمیت تلقی کرد، ولی واقعیت آن است که این قبیل امور تأثیر خود را بر اذهان میگذارند » (شرق. ۳۱شهریور۹۹).
«این پرسشهای مهم و جدی»، پچپچههای درگوشی و سخنان در خفیه واگویه شده نیستند، اظهارات خشمآلود و واکنشهای آشکار مردمی هستند که بهخوبی ضعف حاکمیت را در یک اعدام شتابزده و هراسآمیز دیدند و از آن نتیجهی خاص خود را گرفتند؛ نتیجهیی که نمیتوان آن را «کم اهمیت یا بیاهمیت»! تلقی کرد.
شگردهای سوخته برای مهار قیام
خامنهای که هنوز از این واقعه درس عبرت نگرفته است برای مهار قیام و به تأخیر انداختن آن، به شگردهای سوخته متوسل شده است؛ شگردهایی که بارها مصرف شده و ناکارآمدی خود را به اثبات رساندهاند.
برخی از این اقدامات که موازی با افزودن سرکوب زندانیان و اقدام به اعدام نوید افکاری به اجرا درآمدهاند عبارتند از:
۱ـ طرح نخنما و فریبندهی «مقابله با اراذل و اوباش» برای وحشتآفرینی و ایجاد فضای بگیر و ببند در کوچهها و معابر بگونهای تحقیرآمیز و مغایر با کرامت و حقوق انسانی.
۲ـ نامگذاری گشتهای رنگارنگ سرکوب با اسامی «ناظر» و روانه کردن آنها به خیابان برای کنترل جامعه تحت عنوان دجالگرانهي «امنیت اخلاقی»!
۳ـ ایجاد مزاحمت خیابانی برای زنان و دختران ایرانی به بهانهي اتهام آخوندساخته «بدحجابی».
مقابله با نیروی بالندهی قیام به بهانهی حجاب
در جدیدترین اقدام، جانشین فرماندهي نیروی سرکوبگر انتظامی با سوءاستفاده از کلیدواژهي «مردم»! از «برنامهریزی و اجرای ۴طرح ناظر در خودروها، پاساژها، فروشگاههای بزرگ، تفرجگاهها، پیادهروها و فضای مجازی» خبر داد:
«جانشین فرمانده ناجا با اشاره به «دغدغه مردم» در خصوص عفاف و حجاب، گفت: «نیروی انتظامی در رابطه با عفاف و حجاب، چهار طرح را برنامهریزی و اجرا میکند که در طرح ناظر یک، با افرادی که در خودرو حجاب را رعایت نکرده، در طرح ناظر ۲ با افراد بدحجاب و بیحجاب در پاساژها و فروشگاههای بزرگ و همچنین در طرح ناظر ۳ و ۴ با افرادی که در تفرجگاهها و پیادهروها و نیز فضای مجازی حجاب را رعایت نمیکنند، برخورد میشود» (انتخاب. ۳۰شهریور۹۹).
یک اشتباه محاسبهي محض
خامنهای که بهخوبی به نقش برجسته و چشمگیر زنان و دختران شجاع ایرانی، در کانونهای شورشی و در رهبری قیام واقف است، برای به محاق بردن این نیروی بالنده به حربهي زنگاربستهی ایدئولوژی جنسیتی خود متوسل میشود: «حجاب اجباری»، اما اشتباه محاسبهی او در اینجاست که هنوز گمان میکند میتوان با این حربهي از کارآیی افتاده، جامعه را بست و قیام را به زنجیر کشید.
همانگونه که صدای یک زندانی در آستانهي قیام از سیاهچال به متن جامعه سرک کشید، تکثیر شد و جامعه را در نوردید و حتی راه به بیرون از مرزهای ایران کشید، هر اقدام سرکوبگرانه علیه زنان و دختران شریف ایرانی، واکنش سهمگین جامعه را بهدنبال خواهد داشت. هر برخورد سرکوبگرانه در خیابانی میتواند و باید به مثابهي یک چاشنی آتشزنه برای انفجار انبار «نیترات نارضایتی» عمل کند و برخورد و برخورد کننده را به کام لهیب خشمناک فرو کشد.
جامعهی مستعد قیام، مشتاقانه و بیصبرانه در انتظار اشتباه محاسبهای مانند گرانی بنزین در آبان ۹۸ است.





0 نظرات