دلزمزمهای با شاعر و نویسندهی مجاهد خلق،
حمید اسدیان که شاعر کارتنخوابها بود
و خود را برادر آنان میدانست.
در شبهای رسوخ دشنهی سرما
تا ژرفترین ذرههای کرخت استخوان
«کارتنخوابهای میهنم
تو را به برادری پذیرفتهاند»؛
«آنها که تنهاییهایشان
از خود خدا بزرگتر است» (۱)
اما شاعر رنجهای دردآباد!
پس از غروب تپشهای آبی قلبت،
چه کسی رنجهایشان را بیدار خواهد بود؟
بیتو،
صورت تنهایی دردهایشان را
در رگههای بارانی اشک
چه کسی خواهد بوسید؟
بی گرمای سادهی قلبت
در دهانهی پلهای متروک
پشت تلهای درشت زباله و مرگ
دوباره تازیانههای سرما ویران خواهد کرد
ته ماندهی سرخ جوانی را
در سیب گونههای ترد
شاعر قلبهای سربهدار!
بعد از تو،
دخترکان خیابان را
چه کسی در کنار خواهد نشست
و نانش را با آنان و گرسنگی تقسیم خواهد کرد
چه کسی
با گلولههای نافذ شعرش
برایشان خواهد جنگید؟
آه! شاعر انقلاب!
کارتنخوابهای آوارهی میهنم
دیریست تو را به برادری پذیرفتهاند
زیرا در سرودههایت دلی یافتهاند
شریک لرزش آوارگی را
در زمهریر شبهای تنهایی؛
چشمان بیپاییزت
تا همیشهی انقلاب،
برادر آنان است.
برادر بزرگ بیبرادران!
سفر از چشمان بارانیات، باورم نمیشود.
علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق)
۲۵آذر۹۹
پانوشت: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) اشاره به سرودهای از حمید اسدیان، برای کارتنخوابهای میهن
مرا به برادری بپذیرید!
من از اهالی دردم
و از رنجهای شما آمدهام
و میدانم که گاه
تنهایی شما بهاندازه خود خدا بزرگ است.
و هیچکس نیست تا که ببوسد صورتتان را
وقتی که در زیر پلی متروک،
یا زبالهدانی خیابانی شلوغ،
از سرما لرزیدهاید
...
0 نظرات