ایران و گدازه‌هایش







کارگران

با کوره‌های گداخته‌ی خشم

در سرخی چشم؛

پتک‌های آهنکوب

در عصب‌های برانگیخته‌ی تصمیم



کشاورزان اصفهان

با حسرت خنده‌های خشک کودکان

در آینه‌ی زاینده‌رود

در امتداد سیل بی‌وقفه‌ی اشک

در امتداد طغیان مسلح خشم



مادران آبادان

با آرزوهایی مدفون

در زخم باز متروپل



بازنشستگان

با برخاستنهای پی‌درپی

در خیابان بی‌نشست قیام



آموزگاران

با جوان‌ترین آموزه‌های شورشگری

در کلاس خیابان



مالباختگان

با قلک‌هایی انباشته از هیچ

آماده‌ی باختن جان



کولبران

با نعش تیرخورده‌ی خود بر دوش

در کوره‌راههای مرگ و گرسنگی



شهرها

با رودی از سفره‌های بی‌نان

در اهتزاز دست‌ها

بیدار با ارتعاش گامهای گرسنگی

بر طبل طوفانی آسفالت



شاعران

با شعرهایی از جرقه و چخماق

...



ایران، این‌چنین از گدازه‌هایش سخن می‌گوید.



علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق)





ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top