وقتی دریچههای مردد
از ملامت شب لبریزند
وقتی صدا در وزش شبگاهی زنجیر
در دو سوی دیوار ستبر ممنوع
با علامت مورس
گوش به گوش میکوچد
وقتی در سرخی خیس نگاه
اضطرابی سنگین، کرده کمین
وقتی در پیشانی روزنامههای یاوهی پایتخت
سلیقهی سانسور
مرگ و موریانه و مدح میچیند
وقتی شهر، بندر بندر، انبار انبار،
پر از کینهی نیترات است
وقتی پچپچ درگوشی
عطر خجستهی باروت با خود دارد
وقتی شکستن بغض انفجاری شهر
جرقهیی را ـ فقط جرقهیی را ـ منتظر است
...
آوار میشوم بر حجم سرد سکوت
کبریت میشوم در قبیلهی باروت
شلیک میکنم بر شقیقهی تاریکی
شلیک
میکنم
بر شقیقهی تاریکی
علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق)




0 نظرات