خطی از ترمز خشک
اتفاق و اضطراب
بر کبود زبر خستهی آسفالت
هبوط چهار تندیس لجن
چهار غدهی چرکین عقیق
در انگشت آغشته به خون
چهار پینهی درشت ریا
«پلیس امنیت اخلاقی»!
«خواهرم را نبرید!
او در این شهر غریب است»
صدای برادر
پوپکی را میمانست
ناوک خورده گلو
در هجوم پیدرپی بغض
...
«خواهرش را اما بردند»
«ژینا» در شمدی سپید بازگشت
با زنبقی کبود
در زیر لالهی گوش
اندامی کشیده در شعلههای اعتراض
پرچمی برای غیرت کردستان
درفشی برای «کاوههای آیندهی میهن»
صدای برادر
در نقشهی ایران ضرب شد
قارهها را در خود بلعید؛
گفته بودم: «خواهرم را نبرید»!
علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق)
۲۶ شهریور ۱۴۰۱
0 نظرات