«هراکلیت» فیلسوف پیشاسقراط معتقد بود که جهان همواره در حال سیلان است. او برای اثبات این نظریهی خویش جملهای مشهور دارد: «هیچکس نمیتواند دو بار در یک رودخانه قدم بگذارد»؛ زیرا بهدلیل تغییر پیوسته و وقفهناپذیر جهان، نه آن رودخانه رودخانهی قبلی است نه کسی که یک بار قدم در آن گذشته است. او فقط «لوگوس» را تنها چیز ثابت و ایستای جهان میدانست. لوگوس همان قانون حاکم بر جهان است که تضاد بین پدیدهها و تغییر دائمی آنها را در برمیگیرد. بهعبارت دیگر همه چیز در تغییر است، جز اصل تغییر؛ از این رو نظریهی او را میتوان مبنای اصول دیالکتیک دانست.
«هگل»، فیلسوف آلمانی میگوید که نظریهی هراکلیت را در دیالکتیک خود وارد کرده است. کارل مارکس، در «ماتریالیسم دیالکتیک» یا «ماتریالیسم تاریخی» خود، دیالکتیک هگلی را از ذهن به عین آورد. بر اساس تبیین او از دیالکتیک، حرکت تاریخ را ناشی از نبرد طبقات حاکم و محکوم است.
برگشتناپذیری تکامل تاریخی
فارغ از تفاوتهای موجود در هر سه نظریه، آنچه بهخصوص در دیالکتیک هراکلیت و کارل مارکس حائز اهمیت است این است که جهان، جامعه و تاریخ، پیوسته در حال «شدن» و «صیرورت» است. اینگونه نیست که تکامل سیر معکوس طی کند. بهعنوان مثال کرهی زمین دیگر هرگز به دورهی «تریاس پسین» در ۲۳۵میلیون سال پیش برنخواهد گشت و رویداد انقراض تریاس ـ ژوراسیک یک بار دیگر تکرار نخواهد شد تا بر اثر آن دایناسورها وجه غالب را در بین سایر موجودات پیدا کنند. در دورانی که ما زندگی میکنیم «هوش مصنوعی» دارد جهان ما را تسخیر میکند، در چنین دورانی اگر کسی از امکان حیات دوبارهی دایناسورها سخن بگوید، بیگمان کفری نابخشودنی مرتکب شده است.
این مثال آنچنان بدیهی است که کسی در آن تردید نمیکند ولی وقتی به عرصهی پدیدههای سیاسی ـ اجتماعی و دنیای سیاست میرسیم، نغمههای شوم بازگشت سلطنت به ایران، بخشی از فضای مجازی را پر میکند. مردم ایران با یک «انقلاب» [جهش تکاملی] سلطنت را به فراموشخانهی تاریخ سپردهاند. تصور بازگشت دوبارهی آن یک هذیان رقتآور و تنفربرانگیز است و جایی در واقعیت ندارد.
درست است تاریخ از توالی رخدادها تشکیل میشود، پارهای از این رخدادها ممکن است شبیه به هم بنماید ولی هرگز بهمعنای تکرار نیست. قرار نیست بشریت به دوران جاهلیت رجعت کند. استیلای شاهان بر مقدرات جامعه، مربوط به دوران کودکی و ناپختگی انسان است. انسان معاصر در عصر انفجار اطلاعات و ارتباطات، دیگر به گذشتههای تاریک بازنمیگردد. ارزشهایی مانند جمهوری، انتخابات آزاد، دموکراسی، آزادی بیان، رسانه و حقوقبشر، پلورالیسم، رواداری و چندصدایی، جدایی دین از دولت، برابری زن و مرد، رهبری جمعی جایی برای تاج شاه، سلطان، قیصر، امپراطور، خاقان، امیر، خلیفه و آقابالاسر باقی نگذاشته است.
«پچ سلطنت»
مردم ایران در پی دفن سلطنت بهدنبال دفن تاریخی ارتجاع و دینفروشی هستند. انقلاب دموکراتیک آنان در ادامهی انقلاب ۵۷ ایران را برای همیشه از هر نوع دیکتاتوری آزاد خواهد کرد. حال بگذار شیخ جرار برای بهتعویق انداختن موعد سرنگونی خود، پچ سلطنت را نیز بیازماید. او در گذشته به اندازه کافی «پچ»های رنگارنگ سبز و بنفش اصلاحطلبی قلابی را آزموده و به دورافکنده است؛ اما باید تصریح کرد که تیوب دوچرخهی نظام در سراشیب سرنگونی جرواجر شده و هیچ پچی نمیتواند شکافهای عمیق آن را بههم بیاورد.
آقای «ژان پیر برار»، در کنفرانس پارلمانی مجلس فرانسه چه زیبا به فرسودگی و پچناپذیری تیوب دوچرخهی نظام اشاره کرد:
«آیا در میان شما کسانی هستند که دوچرخه سواری میکنند؟ وقتی دوچرخهسواری میکنیم باید چرخها را باد کرد والا میترکد و شما را خواهد گذاشت. ولی وقتی تیوب چرخ کهنه است میتواند پنچر شود. وقتی دوچرخه شما پنچر میشود که امری ناگوار است، بهخصوص اگر در یک سربالایی باشید، چکار میکنید؟ خب تعمیرش میکنید. سوراخهای تیوب دوچرخه را با چی تعمیر میکنند؟ با یک چسب مخصوص که اسمش را میگذارند پچ. این آدمها هم یک پچ پیدا کردهاند ولی برآوردهایشان غلط است چون وقتی یک تیوب مرتب سوراخ میشود نمیشود دوچرخه را فقط با پچ راه انداخت. آنها یک پچ لاکچری پیدا کردهاند، یک پچ سلطنتی: پسر شاه».
«زبالهی لاکچری»!
آقای ژان برار در ادامهی این سخنرانی، علاوه بر کاربرد «پچ»، در توصیف ماترک سلطنت مدفون از واژهی «زباله لاکچری»! استفاده کرد. کلمهی «زباله» در فرهنگ فارسی، به پسماند، زائد و دور ریختنی اطلاق میشود. زبالهی شاه را مردم ایران با «نه»ی تاریخی خود در انقلاب ۵۷ از ایران بیرون انداختند. در تاریخ جهان نیز سلطنت و حکومت سلطنتی پسماندی از دوران جاهلیت بشر است.
«ما فرانسویها میدانیم که بازگشت حکومتهای سلطنتی هرگز موفقیتآمیز نبودند. میگویید نه بروید از ارواح لویی هیجدهم، شارل دهم، یا لویی فیلیپ بپرسید و یا از ناپلئون که ویکتور هوگو عاشقانه لقب او را «کوتوله» گذاشته بود. ختم همه اینها در جایی بود که همین الآن آنده شاسین در سخنرانیاش نام زباله بر آن گذاشت. البته در شهر خودم در مونتروی در استان نویی، هم زبالههای لاکچری داریم هم زبالههای فقرا. شاید آنهایی که نام بردم زبالههای لاکچری بودند. ولی شاه، حتی اگر پسرش باشد، حتی اگر زباله لاکچری هم باشد، باز هم زباله است».
با این توصیف، چنگاندازی شیخ به «پچ» یا به تعبیر دیگر «زبالهی لاکچری سلطنت» برای نجات از مهلکهی سرنگونی مانند تشبث غریق به حشیش است.
همانقدر که ادامهی سلطنت مطلقهی فقیه در ایران امروز با انقلاب دموکراتیک دیگر امکانپذیر نیست، بهطریق اولی تلاش برای بازگرداندن سلطنت شاهنشاهی در حکم بازگرداندن دوران تریاس پسین به تمدن امروزی و چشم طمعدوختن به تولد دوبارهی دایناسورهاست؛ همانقدر خیالی، همانقدر مضحک و همانقدر بیمقدار.
0 نظرات