تعریف انسان - دکتر سینا دشتی




دکتر سینا دشتی را مجاهدی نیست که نشناسد. در دوران پاندمی کرونا همه به یاد دارند که چگونه شمع‌وار می‌سوخت تا جان‌های بیشتری را نجات دهد. این در حالی بود که خود از آثار کرونا در ریه‌هایش رنج می‌برد. برای من به‌عنوان عضو کوچکی از مجاهدین، سینای عزیز همواره نامی قابل احترام بوده  و مدیون او هستم و خواهم بود. در وجود او فرشته‌ای دلسوز دیده‌ام؛ نمونه‌ای از یک انسان فرهیخته و متعهد که تخصص را با مقاومت پیوند زده است. از آنانی که ایران آزاد فردا برای تبدیل شدن به یک بهشت زمینی به وجودشان مباهات می‌کند. وقتی او و دیگر اشرف‌نشان شجاع، فداکار و انگیزه‌مند،‌ را می‌بینم دنیایم رنگین‌کمانی می‌شود و باریدن بهاران آزادی را بر جغرافیای جویده و لگدمال شده‌ی ایران بیش از پیش باور می‌کنم. 
ایشان بر من منت نهاده و یادداشتی در فیس بوک برایم فرستاده بودند. حیفم آمد آن را با دیگر یاران به اشتراک نگذارم. 
قبل از درج یادداشت او تحت عنوان «تعریف انسان» لازم است به بخشی ازمطلبی اشاره کنم که دکتر سینا در ۲۳آبان ۱۴۰۰ به مجاهد کبیر «حمید اسدیان» نوشته بود. این نوشته همیشه مرا به یاد حمید می‌اندازد و «مثل نسیم بهار و آفتاب اردیبهشت شیراز زنده و‌ سرسبزم می‌کند.» 

بخشی از مطلب «نامه‌ای به برادر حمید - سینا دشتی»: 
...
در پایان همه کنکاش‌هایم به این نتیجه رسیده‌ام که تمام قصه انسانها در انتخاب‌هایشان خلاصه می‌شود. فرق ما، به عنوان روشنفکران آن هم از نوع پیشتاز و انقلابی اش، با توده ناآگاه مردم در همین است. زندگی آنها را یک جبر مطلق و تا حدی گریزناپذیر رقم می‌زند در حالی که زندگی ما را انتخاب‌هایمان مشخص می‌کند. زندگی توده ناآگاه را برایش می‌نویسند و ما به عنوان عنصر آگاه و انقلابی هستیم که زندگی و سرنوشت خود را رقم می‌زنیم؛ بنابراین ایمانم به آن آیه مبارکه صدبار بیشتر شده است که خدا خطاب به پیامبر می گوید تو نمی‌توانی مردگان و یا کسانی که (انتخابشان را کرده و) پشت کرده و به راه دیگری می‌روند را بشنوانی. (سوره نمل آیه ۸۰)
وقتی در تابستان بعد از کرونا از تعهدم برای بودن نوشتم و از این که دوستانی مثل تو دارم و چقدر برایم مهم هستید، همه چیزم هستید و دنیای شما برایم دنیاست و تنها در حریم شماست که بودنم را تفسیر می‌کنم، برایم پیامی نوشتی که هنوز عزیزترین متنی است که مثل نسیم بهار و آفتاب اردیبهشت شیراز زنده و‌ سرسبزم می‌کند، برای همین دلتنگی‌ام از ندیدنت، و‌ نمی‌گویم نبودنت، چرا که هستی، هر روز و هر لحظه،
هر روز یارانت در استکهلم در مسیر پر تلاطم جنبش دادخواهی شهیدان آزادی در مقابل دادگاه یک جلاد هستند، در آن لحظاتی که به نوشتن و جمع‌آوری خاطرات شهیدان در سال ۱۳۶۱ قیام کردی و الان بعد از چهل هزار سال سیاه، بعد از چهل تاریخ درد، چهل سال داغ بر قلب مادران، این کلام آشنای توست که امید بخش است، بدون امید نمی‌شود جنگید و از پیروزی خبری نیست، آنچنان که نوشتی «مجاهدین در کارشان که همان مبارزه با رژیم آخوندی است بسیار خبره شده‌اند. چشم تمام خائنان کور تشکیلات بسیار قوی هم دارند. خوب هم می‌دانند نبردشان با آخوندها و کلیه محصولات آخوندی نبرد مرگ و زندگی است. ولی علاوه براین «اگر ببازند» را مطلقا باور ندارند. برعکس تردید ندارند که آخرین نفرشان آخرین نفر رژیم آخوندی را به زمین خواهد زد».

مطلب کامل در لینک زیر

بین آن یادداشت و یادداشت جدید دکتر سینا پیوندی قوی دیدم. از این رو از سینای عزیز اجازه خواستم یادداشت او را عمومی کنم.
علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق) 


تعریف انسان - دکتر سینا دشتی 

خبر دردناک قتل «میرحمد موسوی» در بازداشتگاه نیروی انتظامی لاهیجان، هر انسانی را میخکوب می‌کند. یک خانم ایرانی که در آن شهر دیدم، در صحبتی کوتاه با لحن دردآلود گفت: «می‌خواهم بدانم چطور یک انسان می‌تواند با هم‌نوع خودش چنین رفتاری کند؟» در بطن این سؤال مظلومانه، منطقی اشتباه نهفته است که جنایات حکومت ولایت فقیه را نه ناشی از نظام، بلکه تقصیر فردی جنایتکار می‌داند. در سال‌های تاریک حکومت چهل‌وچندساله آخوندی، آنچه شاهدش بوده‌ایم، تربیت جلاد در مقیاس صنعتی است. مجموعه‌ای از سیاست‌های آگاهانه و هدایت‌شده برای تربیت و تکثیر امثال لاجوردی، حاج رحمان، قاضی مرتضوی، قاضی صلواتی، پورمحمدی و هیئت‌های مرگ توسط حکومت اتخاذ و اجرا شده است.

افرادی که زمانی در زندان‌ها چشم‌ها را از حدقه درمی‌آوردند، اکنون در خیابان‌ها چشم‌ها را با سرب پر می‌کنند. زخمی‌ها را در خیابان زجرکش کرده و از درد کشیدن مجروحان در حال مرگ، قهقهه می‌زنند. گستردگی جنایات نشان می‌دهد که این دیوصفتی دیگر ناشی از خصائل فردی یک روان‌پریش بیرحم نیست، بلکه محصول کارخانه‌ی جلادسازی حکومتی تمامیت‌خواه است که با استفاده از ابزارهایی همچون مواد روان‌گردان، شلاق، اسید، جوخه‌ی اعدام، تخت شکنجه و ... تا چوبه‌دار، بر جامعه ما سایه افکنده است.

به یاد بیاوریم که در دهم شهریور اعضای یگان فدائی اشرف در عراق کشتار شدند. بسیاری از آنان با دست‌های بسته و شلیک به جمجمه‌شان به شهادت رسیدند. گزارشگر سازمان ملل که این جنایات را ثبت کرده بود، به علت ترس از شرکت در دادگاهی بین‌المللی علیه دولت نوری مالکی، از سوی همان جنایتکاران به قتل رسید. بیش از سی‌وشش سال از قتل‌عام هزاران زندانی مجاهد و مبارز، که تنها گناهشان سرموضع بودن بود، می‌گذرد. تماشای اطوار و گفتار حمید نوری در دادگاه استکهلم کافی است تا به ابتذال شر در این رژیم پی ببریم.

سؤال این است که چرا دولت‌های غربی همچنان از این نظام حمایت می‌کنند؟ دولت سوئد که زمانی مدال وجدان حقوق بشر بین‌المللی را به خود می‌آویخت، اکنون با ارسال افسران اطلاعاتی خود به ایران، رژیم را در چانه‌زنی‌های مبادله گروگان‌ها یاری می‌کند. هم‌زمان، رژیم ولایت فقیه با دخالت در جنگ اوکراین و هدایت مستقیم درگیری‌های غزه و اسرائیل، اروپا را به چالش می‌کشد. اما چرا غرب این رژیم را به آلترناتیو مردمی ترجیح می‌دهد؟

با نگاهی مختصر به برنامه ده‌ماده‌ای خانم رجوی، می‌توان زمینه‌های مشترک آن با دموکراسی‌های رایج را دریافت. اعتقاد به برابری زن و مرد، انتقال قدرت از طریق انتخابات مستقیم، عدم دخالت در امور داخلی کشورهای همسایه و تأکید بر غیرهسته‌ای بودن ایران، همگی نشانه‌های رویکردی است که می‌توان با آن به‌راحتی به مذاکره نشست، تا اینکه درگیر معاملات کثیف با رژیم ولایت فقیه شویم. اما چرا غرب، علی‌رغم دستاوردهای قابل‌توجه مجاهدین، همچنان بر حفظ روابط خود با این رژیم تأکید دارد؟

مشاهده، قیاس، اندازه‌گیری و استنتاج، مراحل هر تحقیق علمی محسوب می‌شوند. در تاریخ روان‌شناسی انسان و مکانیزم بقای او در شرایط بحرانی، مطالعات زیادی انجام شده است. هانا آرنت در توصیف آیشمن به «ابتذال شر» می‌پردازد و الی ویزل و هیادی فرید، در آثار خود، به روان‌شناسی انسان در شرایط سخت و بقای انسان‌ها می‌پردازند. آن‌ها نتیجه می‌گیرند که «خودپرستی» و اگوئیسم در تلاش برای بقا، واکنشی طبیعی است، اما در پایداری ۱۴ ساله مجاهدین در لیبرتی و اشرف، ما شاهد پدیده‌ای متفاوت هستیم که شایان توجه است.

هزاران نفر در اشرف به‌ سر می‌برند. تجربه‌‌های مبارزاتی آنان دستاوردی برای بشریت به شمار می‌رود. در دوران پاندمی، شاهد پدیده‌ای بی‌سابقه بودم: هر مجاهد بیماری که مبتلا به کرونا بود و به کپسول اکسیژن نیاز داشت، ابتدا سؤال می‌کرد: «آیا بقیه اکسیژن دریافت کرده‌اند؟» این ازخودگذشتگی، که در تمامی اخلاق و رفتار مجاهدین ساری و جاری است، نشانه‌ای از روحیه بالای این سازمان است. آن‌ها نه‌تنها برای انسان‌های شریف، بلکه برای همه ایرانیان، حتی معتادان و خلافکاران، خود را فدا کرده‌اند.

اخلاق مجاهدین باران رحمت و محبت بی‌دریغی است که بدون چشم‌داشت جاری است. دنیای آن‌ها، دنیای پذیرش تغییر و رها شدن از تقدیر است. این هم «تعریف انسان« در مجاهدین است؛ مجاهدینی که بورژوازی و ارتجاع را پشت سر گذاشته و به آغاز فصلی نوین در تاریخ انسان دست یافته‌اند. دشمنی با آن‌ها دقیقاً به همین دلیل است؛ یکی جلاد می‌سازد، دیگری انسان متعهد. انتخاب با ماست که در کدام سمت بایستیم.

 

 


ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top