محسن شکاری؛ قهرمانی با پیام «سر خم قدغن»!





اعدام «محسن شکاری»، جوان ۲۳ساله‌ای که در جریان قیام ۱۴۰۱ بازداشت و به اتهام «محاربه» محکوم شد، یکی از نقاط عطف اعتراضات مردمی ایران در سال‌های اخیر محسوب می‌شود. او از دستگیر شدگان این قیام بود که در ۱۷آذر ۱۴۰۱ یعنی در هفتادو‌پنجمین روز بازداشت خود سربه‌دار گردید. اعدام او نه تنها واکنش‌های گسترده داخلی و بین‌المللی را برانگیخت، بلکه پیامدهای عمیقی در مسیر تحولات اجتماعی و سیاسی ایران به همراه داشت.


حکم آخوند ساختهٔ «محاربه»

محسن شکاری اولین اعدام شدهٔ قیام ۱۴۰۱ بود. اتهاماتی نظیر استفاده از سلاح سرد و ایجاد اخلال در نظم عمومی یعنی حکم آخوندساختهٔ «محاربه» علیه او مطرح شد.

محاکمه محسن شکاری در غیاب وکیل تعیینی انجام شد و فاقد ابتدایی‌ترین حقوق دادرسی عادلانه بود. طبق اصول بین‌المللی حقوق‌بشر، از جمله ماده ۱۴ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی هر فرد متهم به یک جرم باید از حقوقی نظیر دسترسی به وکیل مستقل، محاکمه منصفانه و شفافیت کامل در فرایند قضایی برخوردار باشد. در پرونده محسن شکاری، این اصول به‌وضوح نقض شد.

قضاییهٔ جلادان جرم این قهرمان قیام‌آفرین را بستن خیابان ستارخان و مقابله با یک بسیجی سرکوبگر اعلام کرد.

«نماینده دادستان رژیم: حسب محتویات پرونده آقای محسن شکاری فرزند مسعود متهم است به:

۱. محاربه از طریق کشیدن سلاح به قصد جان مردم و ایجاد رعب و وحشت و سلب آزادی و امنیت مردم و منجر به ناامنی در آن محیط

۲. تمرد نسبت به مأمور بسیج در حین انجام وظیفه با بکارگیری سلاح و ایراد ضرب و جرح عمدی. متهم فوق‌الذکر در تاریخ ۳مهر ۱۴۰۱ به همراه دوست خود علی اقدام به بستن خیابان ستارخان نموده و پس از درگیری با عوامل بسیج اقدام به مجروح نمودن احدی از ایشان با استفاده از سلاح سرد، قمه همراه خود نموده است که متعاقباً توسط عوامل بسیج دستگیر شده است.» (تسنیم. ۱۷ آذر ۱۴۰۱)


پیامدهای بین‌المللی اعدام محسن

اعدام محسن شکاری توجه جامعه جهانی را به وضعیت حقوق‌بشر در ایران جلب کرد. سازمانهای بین‌المللی حقوق‌بشر، دولتها و نهادهای مدنی این اقدام را محکوم کردند و خواستار توقف استفاده از اعدام به‌عنوان ابزاری سیاسی شدند.

تحریم‌های بین‌المللی و فشارهای سیاسی علیه مقامات ایرانی نیز به واسطه این رویداد افزایش یافت. اتحادیه اروپا و ایالات متحده، ضمن محکوم کردن این اقدام، خواستار تحقیقات مستقل در مورد نقض حقوق‌بشر در ایران شدند.


شکستن خط خامنه‌ای با شورش و آتش

رهبر مقاومت، مسعود رجوی در ۱۸ آذر ۱۴۰۱ یک روز پس از اعدام محسن شکاری خطاب به جوانان قیام‌آفرین نوشت:

«پیام اعدام قهرمان شهید محسن شکاری

خط خامنه‌ای برای مهار و جمع کردن قیام را باید با شورش و آتش در هم شکست.

سپاه پاسداران خامنه‌ای در جمعبندی وقایع روزهای ۱۴ و ۱۵ و ۱۶آذر به او گزارش کرده است تعداد کشته‌های اغتشاشگران در روزهای ۱۴ و ۱۵ و ۱۶آذر به نسبت ۲۴ و ۲۵ و ۲۶آبان به‌مراتب کمتر است. مهم‌تر این‌که ”میزان اعتصاب و تجمعات حاکی از شکست پروژهٔ معاندین تاکنون است“ و ”نسبت به فراخوان گذشته معاندین در تاریخ ۲۴ تا ۲۶ آبان‌ماه حجم اعتصاب کاهش محسوس داشته و روند کاهشی حدود ۳۵درصدی استقبال از فراخوانها را نشان می‌دهد.“

به همین خاطر رئیسی روز بعد از ۱۶آذر در رباط کریم ادعا کرد که رژیم یک بار دیگر ”دشمن را ناکام“ گذاشته و تأکید کرد ”یک راه بیشتر ما نداریم، نه عقب‌نشینی و نه توقف و ایستایی، فقط پیشرفت“! جلاد می‌خواست به پاسداران و بسیجی‌ها چنین القا کند که اعدام محسن را که ساعاتی قبل انجام داده بود، تیر خلاص قیام بدانند. اما هیهات! و باز هم باید تأکید کرد که وضعیت و تعادل پیشین بازگشت‌ناپذیر است.

اما برای پیروزی باید خط خامنه‌ای را بی‌امان و به قدر توان در همه جا با شورش و آتش در هم شکست».


خانم مریم رجوی نیز در شبکهٔ ایکس نوشت:

«اعدام جنایتکارانه محسن شکاری جوان ۲۳ساله زندانی قیام، به‌دستور خامنه‌ای، نشان وحشت رژیم در مقابل قیام و انقلاب دموکراتیک و چشم‌انداز سرنگونی است.»


ستارخان خیابان ستارخان

محسن شکاری از یادها نرفت، او به یک نماد تبدیل شد؛ نمادی از مقاومت، ایستادگی و شورشگری. روایت‌های مربوط به زندگی شخصی او، از کودکی پرچالش تا فعالیت‌های اجتماعی و آرزوهای بر باد رفته‌اش، او را به چهره‌یی انسانی و قابل هم‌ذات‌پنداری تبدیل کرد.

در فضای عمومی، داستان محسن شکاری به یک عنصر الهام‌بخش برای اعتراضات تبدیل شده است. او یک قهرمان تلقی می‌شود که مرگش نه تنها سکوت، بلکه شورشی تازه را برانگیخته است. او را به جرم قیام‌آفرینی در خیابان ستارخان تهران بازداشت کردند اما ندانستند که با اعدام این ستارخان خیابان ستارخان، ستارخانهای دیگری را تکثیر می‌کنند.

یکی از دوستانش خاطرهٔ زیر را با تأثیرپذیری از زندگی و شهادت محسن نوشته است:


«دانته» و محسن شکاری

هر شب که هوس کافه می‌کردم سری به هفت‌حوض می‌زدم. نزدیک محل کارم بود. هم فال بود و هم تماشا. به‌ویژه از وقتی با محسن آشنا شده بودم. عصر یکشنبه مرداد ماه بود که کتاب «کمدی الهی دانته» تو دستم بود که وارد کافی‌شاپ شدم. هنوز بازار عصر راه نیفتاده بود و کافه تقریباً خلوت بود. طبق معمول میز دونفره کنار پنجره را انتخاب کردم. محسن با لبی خندان نزدیک شد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: «مثل همیشه قهوه قجر با یه پای سیب» ؟ نمی‌دونم چرا به اسپرسو می‌گفت قهوه قجر؟ گفتم: «طبق معمول دستت درد نکنه». کتاب را روی میز گذاشته بودم و خیابان را نگاه می‌کردم که اسپرسو و پای سیب را روی میز گذاشت و گفت: «امر دیگه»؟ گفتم: «ممنون». محسن در حالی‌که کتاب را از روی میز بر می‌داشت، گفت: «با اجازه»! و شروع به رج زدن کتاب کرد. گفتم: «وقتی خوندی تموم شد، اجازه بگیر» و به سبک و سیاق خودش به شوخی گفتم: «برای تو همه چیز مجازه. پرسیدم مگه تو با کتاب هم رابطه داری»؟

گفت: «نه زیاد ولی بعضی وقتا تک می‌زنم. گفتم: «تک می‌زنی یا نوک می‌زنی»؟ با لبخند گفت: «هر کدومش که باب میل توست». پرسید: «حالا توش چی نوشته، کتاب کمدیه»؟ گفتم: «نه این یکی از ارزشمندترین کتاب‌های ادبی دنیاست» و توضیح مختصری دادم یک مشتری وارد کافه شد و محسن کتاب را روی میز گذاشت و برای پذیرایی به سمت مشتری رفت. کم کم می‌خواستم بلند شم که دوباره اومد و گفت: «هر وقت خوندی و تمام شد، اگر مشتری نداشت اونو به من بده شاید خوندمش. با لبخند گفتم: «از همین الآن مشتری‌اش خودتی» و کتاب را به او دادم و بعد از پرداخت پول کافه از او خداحافظی کردم و رفتم.

با شروع اعتراضات کمتر از خونه بیرون می‌اومدم، نمی‌دونم چندم مهر بود که محسن رو جلوی مسجد ابوالفضل تو ستارخان دیدم. تنها بود ولی چشم می‌دواند دنبال کسی. به من گفت: «اومدی تظاهرات» ؟ گفتم: «نه دنبال یه دارو می‌گشتم چند تا دارو خونه رو گشتم تا پیدا کردم. گفت: «راستی کتابت رو نگاه کردم ما دوزخ را رد کردیم. الآن برزخیم مطمئن باش به بهشت هم می‌رسیم و با خدای آزادی حرف می‌زنیم.» با لبخند بهش گفتم: «نه بابا مثل این‌که همه کتاب خوندی با خنده گفت ای همش که نمی‌شه شما بخونید ما هم بلدیم، اما الآن وقت تماشا کردن و خوندن نیست. الآن وقت عمله». گفتم: «من عجله دارم باید برم». گفت: «برو تا داروهات سرد نشده! راستی می‌دونی دانته یعنی چی؟». با تعجب نگاش کردم و گفتم: «یه اسمه». گفت: «نه یعنی دشمن انسان نابودیت تنها هدفمه». در حالی‌که بروبر نگاش می‌کردم ازش خداحافظی کردم و رفتم تا هفده آذر که شنیدم اعدام‌شده، شوکه شدم. پیگیر اخبار بیشتر شدم فیلم‌شو دیدم. تازه متوجه شدم محسن عجب فهمیده، زیرک و نترس بود. تو این شوی تلویزیونی نشون می‌ده اصلاً از مردن نمی‌ترسه. در ضمن با اسم گذاشتن رو یه چاقو کلی پیام داده. محسن چاقو رو می‌گه کارد قصابی ولی تو بازجویی با زرنگی اسم دانته رو روی اون می‌ذاره. محسن اگر یک آدم زیرکی نبود نیازی نداشت اسم روی چاقو بذاره و اگر هم عشقِ بازی داشت اسامی دیگه‌ای مثل تیزی، دسته کوتاه یا قشنگ و غیره را می‌ذاشت نه دانته. اینجا بود که من یاد حرف آخرش افتادم: «دشمن انسان نابودیت تنها هدفمه». و وقتی دقت کردم دیدم مخفف این جمله می‌شه: «دانته»

من تا دیروز آدم محافظه‌کاری بودم. اما از امروز من هم کنار مردم برای انتقام خون محسن در تظاهراتها شرکت می‌کنم.


«سر خم قدغن! مردم! سر خم قدغن!»

اعدام محسن شکاری به جای کاهش اعتراضات، انگیزه‌یی مضاعف برای شورشگران و قیام‌آفرینان فراهم کرد. واکنش جوانان و طبقات مختلف جامعه به این رویداد نشان داد که سیاست ایجاد وحشت به نتیجه معکوس انجامیده است.

در مراسم خاکسپاری محسن قهرمان، یکی از نفرات حاضر به‌رغم حضور نیروهای امنیتی خروشید:

«وقتی که کشیدند تو را بالای دار تازه فهمیدم اینها دجال‌تر از این حرفها هستند، آدمخوارتر از این حرف‌ها هستند... . بجنگید، خسته نشوید، مقاومت کنید و سرتونو بالا بگیرید. این‌ها همشون رفتنی هستند حتی اگر دونه دونه‌مون هم تو این راه کشته شدیم سر خم قدغن! مردم! سر خم قدغن! نترسید اینا همشون میرن سرتونو بالا بگیرین این جوون نمی‌خواست که سر مردمش پایین باشه که تو خیابون کشته شد سرتونو بالا بگیرید».

پس از سخنان او مردم شعار دادند:

«هر یه نفر کشته شه، هزار نفر پشته شه»

***

آری، خط قرمز خامنه‌ای نزدیک نشدن جوانان به آتش و شورشگری بود. اعدام بزدلانه و وحشیانهٔ محسن شکاری، بساط او را بر هم زد و پیام «سر خم قدغن» را عمومی‌ نمود. ستارخان خیابان ستارخان با «دانته» اینک یک راهنمای شجاع و امتحان پس‌داده برای جوانان شورشگر ایران است.

ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top