دل من همیشه شاعر نیست
اما میتواند همیشههای جاری را نیز شاعر باشد
[این را از تكرارهای تازهی باران آموختم
وقتی هاشورهای منظم آن را
ملالت
تكرار میدیدم]
...
هیس! كه حریر ـ پركهای دلنازك شعر
از صدای پای واژههای بیگانه میرمند؛
حتی از رمپارمپ آهستهی قلب
درنگ مندانه نگاه كن!
ببین!
چگونه در كلاف در هم استخوان و گوشت
و گرهگاه رودهای پرتلاطم خون
و الیاف سخت عصب
من شاعرم
من مال این
جسم نیستم
من مال «من» نیستم
روزی خواهم رفت تا آغازینههای بكر مهآلود
خواهم رفت تا عطسهی روشن كبریتی در باد؛
تا آنجا كه بیداری تازهی نور
عاج سپیده
تقسیم میكند؛
آنجا كه هفت خواهر رنگین كمان
در بازوان مادر خورشید، خوابهای سپید مشق میكنند
خواهم رفت تا انتشار بیحائل شعر
تا معنای سبز علف
و طلوع گریهی شبنم
بر شرمگونههای گل سرخ
...
دل من همیشه شاعر نیست
اما میتواند در تكرارهای پیاپی نیز شاعر باشد.
[این را باران گفت به من]
علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق)
از مجموعه شعر «باریدن از ناگهان»
0 نظرات