دستانم شعر می‌شد اگر...


دستانم شعر مي‌شد اگر،
باران مي‌گذاشت يك شقايق سپيده بنوشم
از قصيده‌ی خيسش
  
دستانم شعر مي‌شد اگر
غرق مي‌شد كودك تنهايي من
در نجيبانه‌ترين لهجه‌ی آب،
...
ابر اگر
اندوه خاكستري رؤياهاي نباريده‌ی من بود
با غزل‌هاي نگاهش
در قابي از اشك


دستانم شعر مي‌شد اگر...
رودها مرا هجي مي‌كردند
برگ اگر در بيتوته‌ی يك فرصت سبز
قلب مرا نقاشي ميكرد
بر سفرنامه‌ی بي‌رنگ نسيم

و گل از سرخي شرم در گونه‌ی سيب
قافيه‌هايش را برمي‌چيد

دستانم شعر مي‌شد اگر...
آهوان نادويده‌ی خونم
با طبقي شبنم
به نماز گل سرخ مي‌رفتند

دستانم شعر مي‌شد اگر...
دستان تمناي تو از باران آبي‌تر بود.



...
دستان شاعر اما به چه كارم مي‌آمد
اگر از عشق سرودي رنگين‌تر مي‌خواست
تنهايي انسان را
در غربت بازار وجود
اگر حاشا مي‌كرد
اگر از درد به آرامش نقبي ميزد با ننگ
اگر از واژه فروشان بود؛
استخوان خواياني خوك‌آميز
و جنايت را با شعر محشا مي‌كرد



دستانم شعر مي‌شد اگر...

ع. طارق

ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top