کسی می‌آید زیباتر از بشارت شعر


كسي مي‌آيد
خواب‌هايش زيباتر از جوانه‌‌ی بيداري؛
بیداری‌هایش، خوشه‌های ترانه‌ی دانایی


 بالدار اسب‌هايي سپيديال،
 ارابه‌ی فکرهای رنگين‌كماني‌اش را،
در چشم‌اندازهاي خيال‌فام
                                 پرواز مي‌دهند.


با ساق‌های چالاک‌ آرزو؛
 خليده در موجهاي متلاطم نسرين،
 «مي‌آيد».


می‌آید
مثل «وزش‌های نرم نسیم» که نمی‌توان ایستانیدش.
مثل باران که نمی‌شود عاشقانه خیسش نبود.
مثل حضور عطر؛
که نمی‌شود آن را با لبخند نفس نکشید.
مثل رود که «بودن»‌اش، روان روان «آمدن» است.


می‌آید
و به نجوای خیس شبنم‌های نشسته در خیرگی‌های نگاه من و تو
 يك آغوش گریه‌ی شادی
                               مي‌بخشد؛
و به دست‌ها میل گشودن قفل؛
و به لب‌ها، اعتراف دلچسب به معنی «دوستت دارم»؛
 و به هر پنجره،
 پلكي گشاده بر بازترین نجابت خورشيد.


 «او» سبويي از مهربان‌ترين ترانه‌هاي كودكانه‌ی سرزمين مرا بر دوش دارد.


شبنم‌های شعر من می‌گویند:
کسی می‌آید زیباتر از بشارت شعر؛
کسی که آسمان آبی شعر
برای ارتفاع آرزوهایش
کوتاه است.



ع. طارق






ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top