حماسه‌ی جوان



















تنها بیست‌وهفت فروردین، چکیدن چلچله‌ها را
از سقف بهار

با ابریشم نگاهش نواخته بود
تنها بیست‌وهفت بار،
گلبرگ ساده‌ی چشمانش،
از غزل‌های آبی باران
                        خیس بود


هنوز سبزینه‌ی ترد شبدرهای لرستان را
در صفای دست‌نخورده‌ی چشمانش زمزمه می‌کرد
بیست هفت بار‌ ، تنها بیست‌وهفت بار
همپای آهوی سبکپای نسیم
                          تا رنگین‌کمان آرزو دویده بود

با این همه،
بیست‌وهفت توفان آشفته‌یال
در خون جوانش‌
               می‌غرید،
بیست‌وهفت آذرخش برهنه‌ی سرخ
پنجه‌های دلاورش را
آذین می‌کرد


بیست‌وهفت بار در آینه‌ی نجابت خود تکرار شد
بیست‌وهفت‌بار در جاودانگی طنین انداخت.


با اشک نمی‌نویسم
با افتخار می‌گویم:‌
فردا بیست هفت هزار بار خواهد شکفت،
در اراده‌ی شعله‌ورِ خلق

...
«رحیم‌ »، میلیشیای دیروز‌ ،
فرمانده‌ی امروز‌ ،
اسطوره‌ی فردا

رحیم‌ ،
بی مرگ‌ ،
حاضر‌ ،
این‌جا‌ ،
آنجا‌ ،
هر جا‌.



ع . طارق








ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top