بال‏های آنان شمشيرهايی‌ست كه باد را از هم می‏‌درد


دل‌نوشته‌یی در رثای محمد ضابطی و یارانش





 «ترانههای میهن تلخ» الگویی بدیع از شعر و موسیقی مقاومت مردم یونان است. یانیس ریتسوس در روزهایی که خود به جرم مقاومت زندانی بود با میکس تئودور اکیس همفکری کرد تا این اثر ماندگار و انگیزاننده را خلق کند. ترجمه‌ی این ترانه‌ها به قلم زنده یاد احمد شاملو و دکلمه‌ی آنها با صدای زیبا و خوش‌طنین او، خود داستانی دیگر است و به شکوه و جذابیت‌شان افزوده است. زیبایی در  کنار زیبایی، ضرب در زیبایی.
ریتسوس به جز دو ترانه، باقی آنها را در اردوگاه زندانیان سیاسی پارته‌ نی (در جزیره‌ی له رس) سروده است. او به درخواست میکیس این کار را کرد.
در بازخوانی حماسه‌ی ۱۲ اردیبهشت هنگامی که با نگاه عمیق محمد ضابطی چشم در چشم شدم و یاران قامت کشیده‌اش را در دو سو و پشت سر او پابرجا دیدم، دریافتم همان گونه که برخی شعرها، ترانه‌ها و کتاب‌ها را مرگ نیست، قهرمانان نیز بی‌مرگ‌ترین‌اند. شاید و حتما شایسته است که این گونه می‌نوشتم:
برخی شعرها و ترانه‌ها زنده‌اند زیرا زندگی خود را از قهرمان می‌گیرند.

چشم بر هم نهید و دوباره گوش کنید:
«كلمات بينوا
  غرقه‌ی اشك و خيس مرارت
تعميد دوباره می‏يابند.
پرند‏گانی كه بال‏های خود را باز می‏آفرينند
به پرواز درمی‏آيند
  به نغمه سرايی می‏پردازند
  و كلماتی كه نهان می‏كنند
كلمات آزادی‏ست.
بال‏های آنان شمشيرهايی‌ست
كه باد را از هم می‏درد».

قهرمانان قصه‌ی ما، در روزهایی قامت خود را در برابر توفان به مقاومت برافراشتند که عفریت تبار تنوره‌کش، هیچ صدایی را برنمی‌تافت. گشودن پنجره‌یی به سمت سخاوت نور را کفر می‌پنداشت و سرخی لوند گل سرخ را تکفیر می‌کرد. او برنشسته بر سریر مشروعیت دینی، طیلسان شرع بر دوش، لوحه‌ی پرزنگار هزاره‌های جهل بر سر دست، از قداست مرگ، وردی مکرر می‌خواند و پرستندگان گول خویش را جز به دریدن و کشتن فرمان نمی‌داد.
آنان می‌دانستند عذرهای به راه نشتافتن فراوان است و بهانه‌های از نیمه‌ی راه عنان چرخاندن و بی‌هیچ شرمی عقبگرد کردن مشروع.
می‌توانستند بگویند ما «کارمان را کرده‌ایم»، «محذوریت‌های خطیر جنبش» و «مصالح پنهان»، «عقب‌نشینی به میان توده‌ها» را اجتناب‌ناپذیر کرده است. زمانه چندان با ما یار نیست، در کدام کتاب تجارب جنگ چریکی، در مانیفست کدام رهبر انقلابی نوشته است با «امام امت»ی باید درافتاد که رتبه‌ی محبوبیت او برابر با قداست چهره‌ی ماه است.
ای کاش!‌ فقط عنان می‌پیچاندند و در عقبه‌های عقبگرد به میان توده‌ها، در سرخی گونه‌های شرم، جایی ولو اندک می‌جستند. شبلی خباثت‌شان ای کاش! هنگام به دارآویختن حلاج، توجیه خیانت خود را دست به سنگ بهتان و دروغ نمی‌یازید.
اما قرار نبود چنین باشد. قهرمان بودن و ماندن، آزمایشی دیگرگونه می‌طلبید. در لاخ‌زار کرنش‌های مهوع، به رد عبور نعلین بت جدید، باید قامت می‌افراشتند و در هجوم آفت زردرویی، مرام شقایق  می‌بایست پیشه می‌کردند.
اینجا جایی بود که قهرمان از قهرمان در برهنه کردن خون خویش باید سبقت می‌گرفت. بی‌هیچ نگاه به پشت، بی‌هیچ نگاه به سنت و رایج،‌ بی‌هیچ نگاه به مصحلت، هر کس باید «خود خویش» می‌بود؛ تا خویش را بلندتر به قلب آتش پرتاب نماید.
این‌گونه بود که «پرندگان» نغمه‌خوان با کلمه‌ی ممنوع آزادی در زیربالهایشان به پرواز درآمدند و بالهایشان شمشیری شد و بادهای تاریک را از هم درید. نیم‌قرن پس از آ‌نان هنگامی که روزها را ورق می‌زنیم و دیده در گذشته‌ها می‌دوانیم، می‌بینیم «کلمات بینوای غرقه در اشک و خیس مرارت» با خون قهرمانان «تعمید دوباره یافته‌اند»؛ کلماتی مانند انقلاب، اعتماد، همبستگی، فدا، نثار برای دیگری، گرما، اطمینان وآفتاب ...  دیگر دل‌گزا، عاری از محتوا و بیزاری‌آور نیستند. زنده‌اند و تپش دارند. آنها را می‌توان در شعارها بازیافت. دهان به دهان تکرار می‌شوند و به پلی برای رابطه‌ی اندیشه‌ها و قلب‌ها تبدیل گردیده‌اند.
کلمات را چه کسی تعمید کرد؟‌
...
اگر در نگاه نجیب، دوست‌داشتنی و پرغرور شهیدان دقت کنیم خواهیم دید پرندگان بی‌مرگ ترانه‌های یانیس ریستوس، دوباره بالهایشان را بازآفریده‌ و بر فراز «کلمات تعمیدیافته»، به پرواز درآمده‌اند.
 «بالهای آنان شمشیرهایی‌ست که باد را از هم می‌درد». 


ع. طارق


ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top