مرگها
در غرور تو
كارگر نیست.
زخمها
ترا نمیتكانند؛ رویین
میكنند.
چهرهی در خون شکستهی دخترک سوری،
نمادی از جغرافیای زخمی یک میهن. نیمی در خون، نیمی در اشغال؛ اما هیچکدام
نتوانسته است تدوام نیرومند زندگی را در آن متوقف کند.
فروغ سبز نگاه و
مهربانی لبخندش، فردایی را جار میزند که آزادی بر استخوانهای این شبانههای جرار
بنا خواهد کرد؛
فردایی که اکنون فقط یک رؤیاست در قامت یک شعر.
ع. طارق
0 نظرات