ذره بین ایرانیسنج خامنهای
علی خامنهای در سخنرانی۲۷دی
خود در نمایش جمعه، آشکارا به قیامکنندگان و دانشجویان قهرمان که دیکتاتوری او را
به چالش کشیده بودند، گفت که از مردم ایران نیستند. این دیدگاه خامنهای را اگر به
هر یک از مؤلفههای سیاسی ـ اجتماعی بخواهیم تعمیم بدهیم باید گفت از منظر حکومت و
شخص اول آن کسانی که خامنهای را ولی فقیه میدانند، به منویات او بدون چون و چرا
سرمیسپارند، حاضر هستند با پاگذاشتن روی قوهی تعقل و نیروی وجدان، او را
خدایگانی در حلول یافته در جسم بشر بشناسند و با انکار مشاعر خود او را «امام!»
بنامند ایرانی هستند.
به بهتر سخن یعنی آنان که
حاضرند کارنامهی سیاه یک دیکتاتوری قرون وسطایی را منشورآبادانی ایران بشناسند.
به تحریف وحشتناک و بیسابقهی مکتبی مانند اسلام آری بگویند. بر باد دادن ثروتهای
ملی ایران و حیثیت و اعتبار آن را چشم ببندند، ایرانی هستند و مورد قبول ولی فقیه
و از دایرهی اصحاب و یاران و نورچشمیها و برخوردار از عزت و احترام و آتش به
اختیار در مورد جان و مال مردم.
کمی اگر بخواهیم پرانتز را
باز کنیم باید گفت آنان که میپذیرند به نام فتح کربلا و قدس و با پوش دفاع
از حرم زینب به سلک پاسداران نیروی قدس
درآیند و کیلومترها دورتر از مرز ایران به
قصابی کودکان و ویرانی و سوزاندن خانههای مردم روستاها و شهرهای دیگر کشورها
اشتغال داشته باشند ایرانی هستند و دیگران نه.
چرا دورتر برویم نمونهای
از ایرانی و غیرایرانی بودن را در قیام آبان ۹۸ دیدیم. از دید خامنهای آنهایی که
در خیابان به جوانان قیامآفرین تیر مستقیم شلیک میکنند و بعد در حالی که قربانی به
زمین افتاده و توان دفاع از خود و حرکت ندارد، با ضربات پی در پی تبر به شقیقهاش
او را از پا درمیآورند و با زیر پا گذاشتن کرامت انسان جانشین خدا در زمین او را
کشان کشان از خیابانها میربایند و در داخل ماشین میاندازند ایرانی هستند و
دیگران ...
خامنهای البته به این
قانع نیست. ذرهبین ایرانی سنج او همهی مردم ایران را نشانه رفته است. او شرم
ندارد از اینکه بگوید آنهایی که در جنازهچرخانی نفرتبرانگیز سرقصاب او شرکت
کردند فقط ایرانی هستند و باقی...
افاضات آخر عمری
دیکتاتورها
با این حساب و با این نگرش اکثریت مطلق ایرانیان
از دید ولی فقیه ایرانی نیستند. ایران ۸۰میلیون نفوس را نمایندگی میکند. حتی اگر
انواع پروپاگاند، رقم سازی و تهدید و تطمیع را در نظر نگیریم و فرض کنیم آن جمعیت
سازمان داده شده برای دوربینهای فیلمبرداری به پای خود و با اختیار مطلق و بدون
هیچ محذور در مراسم اجباری و تشریفاتی نعشکشی سیلمانی شرکت کردند؟ مگر چند درصد
مردم ایران بودند؟ آیا باقی ملت ایرانی نیستند و فقط خامنهای و پاسداران منفور
وآدمکش او ایرانی هستند؟!
این حرف خامنهای یک وهن
بزرگ در حق خلق قهرمان ایران است. تا کنون هیچ اشغالگر ایران به خود جرأت چنین
اسائهی ادبی نداده است. دیکتاتورها در روزهای پایانی خود آنچنان خر و خرفت میشوند
که بدیهیات را نیز زیر پا میگذارند و همین بیانگر فرارسیدن پایان تاریخ مصرف آنان
است.
شاه و دستهبندی ایرانیان
به ایرانی و غیرایرانی
برای اینکه تصویر دقیقتری
از این موضوع داشته باشیم اجازه دهید گذری داشته باشیم بر گفتههای شاه در مورد
تشکیل حزب رستاخیز ایران.
شاه در روز ۱۱ اسفند ۱۳۵۳،
طی مصاحبه مطبوعاتی ضمن اعلام تشکیل «حزب رستاخیز ایران» گفت: «ایرانیان دو دسته
اند: «کسانی که به قانون اساسی و نظام شاهنشاهی و انقلاب ششم بهمن عقیده دارند و
کسانی که ندارند. فکر من این است که هر ایرانی که صف خودش را مشخص کرده و به این
دسته اول و گروه اول تعلق دارد، یعنی به قانون اساسی، به نظام شاهنشاهی و انقلاب
ششم بهمن، حتماً وارد این تشکیلات سیاسی بشود، اما کسی که وارد این تشکیلات سیاسی
نشود و معتقد و مؤمن به این سه اصلی که من گفتم، نباشد، دو راه برایش وجود دارد یا
یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی، به اصطلاح خودمان تودهیی، یعنی... بی
وطن، او جایش یا در زندان ایران است، یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق
عوارض، گذرنامه را در دستش میگذاریم و به هرجایی که دلش میخواهد برود، چون ایرانی
که نیست، وطن ندارد و عملیاتش هم که قانونی نیست، غیرقانونی است و قانون هم
مجازاتش را معین کرده است... هرکس مردانه باید تکلیف خودش را در این مملکت روشن
کند. یا موافق این جریان هست یا نیست...»
(روزنامهی «مردم»، سال
دوم، شماره ۱۲، اسفند۱۳۵۳)
شاه در اوج توهم مردم را
به دو دستهی «ایرانی وغیر ایرانی» تقسیم کرد. به زعم مبارک همایونی! آنها که او
و حزب رستاخیزش را قبول داشتند ایرانی بودند، آنها که شاه را سایهی خدا نمیدانستند
و رییس بزرگ ارتشتاران! را قبول نداشتند به عنوان «غیرایرانی» دو انتخاب بیشتر
برایشان باقی نمیماند؛ یا پاسبورت بگیرند و از این مملکت بروند یا ساواک آنها را
دستگیر کرده و به شکنجهگاه خواهد برد. باقی ماجرا از پیش معلوم است.
این دستهبندی ضدایرانی با
آن توهم بلاهت بار سقوط شاه را رقم زد و او را از عرش به زیر آورد و مانند خاکروبه
در زیر فرش لگدمال خاص و عام کرد. گفتنی است هنگام فرار شاه، حتی یک نفر از آن
۵میلیون عضو رسمی و ثبتنام کرده در حزب رستاخیز، نبود تا از تاج و تخت او دفاع
کند و ورق را برگرداند.
ایران وهن ایرانی را
برنخواهد تافت
خامنهای بدون عبرت گرفتن
از قوانین متقن و سرسخت تاریخ و تکامل اجتماعی، چارهای جز آن ندارد که یک بلاهت
هزاران بار تکرار شده را باز هم تکرار نماید.
دستان توانا و پراقتدار
خلق قهرمان ایران شاه را در روز ۲۶دی ۵۷ با تیپا و اردنگی از مرزهای «مرز پرگهر»
بیرون انداخت. شگفتا که خامنهای نیز در سالروز فرار تاریخی شاه، این سخنان مشعشع
را بر زبان راند.
سرنوشت شاه، مرگی بیشکوه،
منزوی و بدون مشایعت در گوشهای از سرزمین اهرام ثلاثه بود؛ آنچنان که مرگ فرعون
در کام امواج نیل، یکه و تنها بیجلال و جبروت؛ و آن همه قشون نتوانست او را نجات
دهد. به یاد بیاوریم که نمرود را تنها یک پشه از پای درآورد. قذافی مانند موش آب
کشیده در یک لوله به مرگ تن داد. او پیش از آن مخالفانش را موش نامیده بود.
این اهانت بزرگ در حق ملت
نجیب و شریف ایران بیپاسخ نخواهد ماند. به زودی اثبات خواهد شد چه کسی ایرانی است
و چه کسی اشغالگر و انیرانی؟
ایران هرگز وهن فرهنگ، آب و خاک و مردمان بزرگ
خود را برنخواهد تافت.
شما تنها مرگنوشان باد در
منخرین حماقت
در عبرتنامهی تاریخ نیستید
نه پس آمدگانید، نه نخست زادگان
در عبرتنامهی تاریخ نیستید
نه پس آمدگانید، نه نخست زادگان
...
اما بیگمان،
سنگ آسیابِ لنگ خر خروی ولایتاتان
بر ریگهای خشمناک
در سپیدهیی جوشان از هرم آه مادران
خاموش خواهد شد
گلوی دارهایتان فروخواهد پوسید
و بادهای کرانهی شرقی
بر استخوان جویدهی منبرهایتان فلوت خواهند نواخت
اما بیگمان،
سنگ آسیابِ لنگ خر خروی ولایتاتان
بر ریگهای خشمناک
در سپیدهیی جوشان از هرم آه مادران
خاموش خواهد شد
گلوی دارهایتان فروخواهد پوسید
و بادهای کرانهی شرقی
بر استخوان جویدهی منبرهایتان فلوت خواهند نواخت
شجرهنامهی باران
بسا ولیها و ولایتهای خاکستر
در عبرتناک ضمیر دارد.
بسا خانها و خاقانها
بسا ولیها و ولایتهای خاکستر
در عبرتناک ضمیر دارد.
بسا خانها و خاقانها
نه پس آمدگانید، نه نخست زادگان.
0 نظرات