من سیاست باز نبوده ام،
و نخواهم بود؛
تا اشك لگد خورده ی
مادران بیتوته
ـ پشت پیشانی عبوس زندانها را ـ
در قرمزی پوشت مضحكی،
در جیب بالای كت به
دقت آهار خورده ی خود
كتمان
سازم.
و جلوی مردمك گشاد
دوربینها
پرتاب یك گل كاغذی
را
ـ در «زنده باد!...
مرده باد!...» بازیگران دست چین «هایل هیتلر!»
ـ مشق كنم.
من سیاست باز نبوده ام،
و نخواهم بود
تا با سوالهای از
پیش تعیین شده در رقعه ی دیکتاتور
كلیشه ی كادو پیچ
غراره كنم؛
تا خورجینی از
كلمات اطو كشیده ی بی خون را
به نشخوار بنشینم.
من سیاست باز نبوده ام،
و نخواهم بود
تا ارتعاش تارهای حساس
وجدان معاصر،
و خونگریه های شعر
از قصابی كودكان
سوری
ـ در تگرگ درشت بمب های
بشكه یی
ـ
قلبم را نتكاند؛
و آن را
حرافی گروهی رنگ
خون ندیده ی نازك احساس تعبیر كنم!
من سیاست باز نبوده ام
تا بر نطع كثیف نفت
و دلار و دروغ،
حقیقت سر ببرم.
آه! ...
هرگز نبوده ام، و نخواهم
بود.
...
من به سیاست اما
كار خواهم داشت.
سیاست من،
ادامه ی ایمان
توفانی من به شرافت بی تنازل آزادیست.
من انسانم؛ انسان
عصر شكستن نا ایستای چارچوب قاره ها.
عصر تنفس آگاهی،
در فاصله ی دویدن
انگشت بر یك صفحه ی روشن؛
عصر
«باید»های بزرگ.
سیاست
در
عصیانی ترین سرخ دانه های
خون من است.
ع. طارق
از کتاب دیدم خدا میگریست
0 نظرات