بعد از کلیدواژهای مانند «بحران بیاعتمادی»، سایت عصر ایران صحبت از پدیدهی جدیدی در جامعه ایران میکند که نام آن را «سرشدگی» و در ادامه «ناامیدی» گذاشته است. این سایت در توضیح این نامگذاری مینویسد:
«کسی که خانهاش کنار خط راهآهن است، اوایل سکونت، از صدای رد شدن قطار سرسام میگیرد ولی بعد از مدتی، حتی متوجه نمیشود که قطار کی آمد و کی رفت... جامعه ایران در قبال پدیده سیاست و سرنوشت اجتماعی، دچار "سر شدگی" شده است. این جامعه، نه تنها نسبت به اتفاقات مهم سیاسی، بیتفاوت شده، بلکه اساساً آنها را نمیبیند و برایش اهمیتی ندارد. آمدن و رفتن سیاستمداران، اینکه مجلس چه قانونی تصویب کرد، چه حجم جدید و بزرگی از اختلاس کشف شد، فلان مسئول چه کرد و... شده است مثل آمدن و رفتن قطار از کنار خانه ساکنان لب خط» (عصر ایران. ۲۶فروردین۱۴۰۰).
اگر در این نوشته دقت کنیم، درمییابیم که این جستارنویس و تحلیلگر حکومتی، از مقولهای صحبت میکند که پیشتر برخی جامعهشناسان حکومتی به آن عنوان «بیتفاوت شدن مردم» داده بودند. این تحلیلگر در ریشهیابی این پدیده از سطح و ظواهر فراتر نمیرود. دست آخر علت آن را به خلف وعدهی کارگزاران حکومتی یا جنگ قدرت بین باندهای آن ربط میدهد.
«مردم ما هم آنقدر وعده دیدند و امید بستند و به جوش و خروش آمدند و هزینه دادند و بعد دیدند که برگشتهاند سر جای اولشان و ای بسا بدتر، که دیگر نسبت به وعدهها و سخنرانیها و در باغ سبز نشان دادنها سر شدهاند.
مردم ایران آنقدر دعوای مسئولانشان را دیدهاند و داد و قال و دروغ و تهمت و پردهدریها آزارشان داده، که الآن اصلاً برایشان مهم نیست که فلان رسانه این وری، پته فلان سیاستمدار آن وری را روی آب ریخته است چه برسد به اینکه بدان توجه کنند و قضاوت کنند و موضع بگیرند» (همان منبع).
اما موضوع بسیار فراتر از این است. این یک اعتراف آشکار به افتراق مردم از اقلیت حاکمان غاصب و نامشروع است. شاهدی است بر فرو ریختن پایگاه اجتماعی حاکمیت؛ نه تنها در قاعدهی جامعه، بلکه حتی در بین نانخورها و ریزهخواران آن.
گسست و افتراق بین حاکمیت و مردم بعد از سرکوب خونین قیام آبان۹۸ سیر تصاعدی پیدا کرد. حاکمیت اگر چه قیامکنندگان را اراذل و اوباش نامید ولی در وحشت از جامعه شورشی بهسرعت از ادعای خود عقبنشینی کرد. تحلیلگران وابسته به باند اصلاحات قلابی نوشتند:
«اعتراضات آبان ۹۸ اولین جنبش پس از انقلاب نبود اما مهمترین بود. مهم بود، چرا که صدای بلندی بود از ریزش مهمترین پایگاه اجتماعی حکومت، یعنی مستضعفان. اگر در اعتراضات ۷۸ و ۸۸ پایگاه اجتماعی حکومت در میان طبقات متوسط شهری و متوسط فرهنگی تخریب شد و در اعتراضات ۹۶ پایگاه اجتماعی حکومت در میان طبقات متوسط سنتی یعنی اصناف و بازاریان تضعیف شد، در اعتراضات آبان ۹۸ طبقات پاییندست و کمبضاعت که بخشی اعظمی از پایگاه اجتماعی حکومت بود سرکوب شد و رابطه ذهنی و عاطفیاش با نظام سیاسی فرو ریخت» (محسن رنانی. ۱۱اردیبهشت۹۹).
این کارشناس حکومتی در توصیف روحیات طبقات محروم و فشارهای مگاتنی بر آنها مینویسد:
«اگر غم، طولانی شود به اندوه میانجامد و اگر اندوه طولانی شود به افسردگی و اگر افسردگی طولانی شود به خشمی بیرحمانه نسبت به خویش یا دیگری تبدیل میشود» (همان منبع).
طبق این نوشتهها آنچه یک تحلیلگر حکومتی «سرشدگی» یا به قولی دیگر «بیتفاوتی مردم» مینامد و از آن پاسیو شدن، بیعملی، ناظر بودن و بهرنگ خاکستری درآمدن کل جامعه را نتیجه میگیرد، یک تحلیل سطحی بیش نیست. او ظاهر هیبت عظیم جامعه را دیده است؛ آنچنانکه در نگاه نخست به یک کوه آتشفشانی، ما دامنه، یال و مخروط قله و نمای بیرونی دهانهی آن را ممکن است از پایین ببینیم ولی به فعل و انفعالات درونی آن واقف نیستیم. برای دیدن این فعل و انفعالات پنهان باید یک آتشفشانشناس بود تا حرکت ماگما را در شریانهای داغ کوه دید و لحظهی فوران گدازهها را پیشبینی کرد. آنچه «سرشدگی» با «بیتفاوتی مردم» نامگذاری شده، به نقطهی خطرناک [خطرناک برای حاکمیت] و بدون بازگشت رسیدن مناسبات مردم با نظام ولایت فقیه است. به این معناست که آنها دیگر به تغییر از درون حاکمیت چشم نمیدوزند. بهنظر آنها این حاکمیت دیگر تغییرپذیر، استحاله بشو و عوضشدنی نیست. نباید به بازی رنگارنگ باندهای آن و جنگ قدرت برای تصاحب سهم بیشتر چشم دوخت. باندها و باندرولهای مختلف این حاکمیت همه سر و ته یک کرباس هستند. در وفاداری به اصل نظام و دست کردن در خون مردم بین آنها فرقی نیست.
با این استنباط، «فلان وزیر عوض میشود، مردم توجهی ندارند، رقابت برای تصاحب کرسی ریاست مجلس شکل میگیرد، برای مردم مهم نیست، در نطنز یک انفجار رخ میدهد و هزاران سانتریفوژ منهدم میشوند، مردم فقط سری تکان میدهند، انتخابات ریاستجمهوری روزبهروز نزدیکتر میشود، برای مردم اهمیت خاصی ندارد و...». در ورای این بیتفاوتی ظاهری یک خشم عظیم و انفجاری نهفته است؛ خشمی که در بستر زمان هیمه به هیمه، اخگر به اخگر روی هم انباشته شده است که نشانههایش را در خیزش بازنشستگان و قیام سراوان و. . میتوان دید ولی در بزنگاهی غیرقابل پیشبینی چنان سر باز خواهد کرد که دیگر قابل مهار نخواهد بود.
0 نظرات