هرپگاهدم، تولدي است، باززادن جهان است و هر
چه درآن، ازخاكستر پيشينهی خود؛ نوخيزي گيتيست
از مرگ دوش و «دوشينه»گي. هر چشمگشودني به سپيده نيز، تولدي ديگر.
با نگاه
به تقويم تازهی لبخند صبح بگذار بگويم:
«خورشيد بالاي سر اكنون، همان خورشيد به محاقرفتهی ديروز نيست. آسمان و درختان و پرندگان و ديدگان ما، نيز؛ و قلبمان».
هر روز، روز ديگري است. اين «تولد» را بايد
باورداشت و چشمها را از غبار كهنگي و گذشتهنگري بايد شست. بايد دوباره ديد همه
چيز را، تا متولد شد و به تازگي پيوست، در بارش شير دوشيزهی بامدادان.
اين شعر سهراب را دوباره بايد نگريست:
زيرا
«غبار عادت پيوسته بر سر راه تماشا نشسته است».
علیرضا خالوکاکایی (ع. طارق)
0 نظرات