امید ما تمام ایمان ما به پیروزی است



درنگی  بر قسمت‌هایی از دو سخنرانی در تظاهرات ورشو

  


یک لحظه تصور کنیم اگر مردم ایران صدایی آزاد، مستقل و مشروع نداشتند که از آنان دفاع کند، بی‌تردید سرنوشت میهن ما بین دستان ارتجاع و استعمار پاس‌کاری می‌شد و این مدار بسته ادامه می‌یافت. شاه به شیخ تحویل می‌داد و پس از یک دوران از او تحویل می‌گرفت.

چرا و به چه دلیل و با کدام منطق به رسمیت شناخته شده، باید کیلومترها از زادگاه خویش فاصله بگیرند تا در سرمای استخوان‌سوز اروپا در گردهمایی یک اپوزیسیون شرکت کنند. این منش برخاسته از کدام آداب دیپلماتیک است؟ این خاکساری و فروتنی محصول دیدن چه ارزش‌هایی در ناصیه‌ی این مقاومت است؟
  
آری، ما به این امید زنده‌ایم،‌ می‌جنگیم و افق‌های آبی فردا را بر خرابه‌های این شب نحس، پی‌ می‌افکنیم. ما حق داریم امیدوار باشیم و به امیدوار بودن خویش ببالیم؛ زیرا امید ما نه بخشی از ایمان ما که تمام ایمان ما به نامی است که جز امید، مهرورزی، عشق، سرزندگی و نشاط از آن ساطع نمی‌شود.

تاریخ ایران و پاس‌کاری قدرت از استبداد به استبداد
به تظاهرات ورشو از جنبه‌های مختلف می‌توان پرداخت و باید پرداخت. به یاد بیاوریم که طی سده‌های پیشین این مردم و مقاومت مشروع آنان نبودند که تحولات را رقم می‌زدند؛ بلکه همواره قدرتهای خارجی و مهره‌های دست نشانده‌ی آنان بودند که برای ایران تصمیم می‌گرفتند.
 به تاریخ ایران نگاه کنیم از دوران قاجار گرفته تا پهلوی، این تاجداران مستبد بودند که ایران را برای بقای حاکمیت خویش به حراج گذاشتند. طی ۴۰سال گذشته نیز این شیخ شداد و اسلام پناه ریایی بود که البته با چشمک و چراغ، پشتگرمی، اغماض و استمالت قدرت‌های جهانی به این سیاست‌های خائنانه ادامه داد و سقف‌های جدیدی از خیانت و رذالت را در نوردید.
یک لحظه تصور کنیم اگر مردم ایران صدایی آزاد، مستقل و مشروع نداشتند که از آنان دفاع کند، بی‌تردید سرنوشت میهن ما بین دستان ارتجاع و استعمار پاس‌کاری می‌شد و این مدار بسته ادامه می‌یافت. شاه به شیخ تحویل می‌داد و پس از یک دوران از او تحویل می‌گرفت. سراسر تاریخ ایران را نگاه کنیم، مردم از یک استبداد به استبداد دیگر جا به جا شده‌اند اما وضعیت آنان تغییری نکرده است.

یک سوال مهم و سرنوشت‌ساز
یک لحظه و فقط برای یک لحظه تصور کنیم اگر آلترناتیو قدرتمندی مانند شورای ملی مقاومت نبود، اگر یک نیروی سازمان یافته، جان بر کف، آزمایش پس داده، حاضر یراق، پاکباز و در راه خلق از همه چیز گذشته در صحنه نبود و برنامه‌ی عمل و نقشه‌ی راه نشان نمی‌داد، سرنوشت مردم به کجا می‌انجامید.
تصور آن سخت است اما می‌توان تصور کرد که این حاکمیت سیاه برای سالهای طولانی ادامه می‌یافت؛ اگر جایگزینی برای آن متصور بود، از درون همین نظام سربرمی‌آورد و به عمر هیولا  می‌افزود یا اگر چنانچه جایگزینی از بیرون نظام داشت، جز تکرار الگوهای برافتاده‌ای مانند استبداد شاهنشاهی نبود؛ اما امروز یک خرق عادت اتفاق افتاده است. یک جایگزین سیاسی از تاریخ معاصر ایران روییده که از هر حیث بر ظرفیت‌های ملی و میهنی تکیه دارد. این جایگزین نه وضعیت موجود را برمی‌تابد و نه گذشته‌های فرتوت و مطرود را؛ بلکه فقط و فقط چشم به آینده‌ای تابناک دوخته است؛ آینده‌ای پر شور که دستان زنان و جوانان ایرانی آن را از هم اکنون در حال پی اندازی است.  
این آلترناتیو برای پس از سرنگونی این حاکمیت طرح و برنامه‌ی مشخص و از پیش ارائه شده دارد. برای دوران انتقال یک رئیس جمهور منتخب از سوی مقاومت دارد و نخستین اولویت آن تشکیل مجلس مؤسسان و برگزاری انتخابات آزاد برای تعیین نوع حاکمیت آینده‌ی ایران است.

ایران ـ کدام گزینه؟
در بین سخنرانی‌های انجام شده در تظاهرات ورشو، سناتور رابرت توریسلی چه زیبا این حقیقت را برجسته کرد. او در پاسخ به تصمیم گیرندگان تاریکخانه‌ی‌ اشباح ـ و آنان که همواره ـ برای استمرار تجارت کثیف خویش با آخوندها ـ می‌خواهند به دیگران بباورانند که مردم ایران از «انقلابی دیگر» زادن عقیم‌اند و خسته و سرخورده و دلزده و بی‌اعتنا به سرنوشت کشور خویش؛ و بنابراین باید با استبداد مذهبی کنار آمد ـ  گفت:
«به کشورهایی که می‌گویند باید با رژیم کنار آمد چون گزینه‌ای دیگر نیست، می‌گوییم که ما همان گزینه هستیم.»
سناتور توریسلی به سیاست بازان مماشات‌چی که خود را به کوری می‌زنند تا تشعشع خیره کننده‌ی مقاومت را نبینند، با صدای رسا گفت:  
«هزاران هزار نفری که جان خود را کف دست گرفته و در خیابان‌های تهران و سایر شهرها مبارزه می‌کنند هزاران ایرانی که در سراسر جهان در فعالیت‌ها شرکت می‌کنند و خانم مریم رجوی همان گزینه هستند.»

یک جایگزین سیاسی از تاریخ معاصر ایران روییده که از هر حیث بر ظرفیت‌های ملی و میهنی تکیه دارد. این جایگزین نه وضعیت موجود را برمی‌تابد و نه گذشته‌های فرتوت و مطرود را؛ بلکه فقط و فقط چشم به آینده‌ای تابناک دوخته است؛ آینده‌ای پر شور که دستان زنان و جوانان ایرانی آن را از هم اکنون در حال پی اندازی است. 
این آلترناتیو برای پس از سرنگونی این حاکمیت طرح و برنامه‌ی مشخص و از پیش ارائه شده دارد. برای دوران انتقال یک رئیس جمهور منتخب از سوی مقاومت دارد و نخستین اولویت آن تشکیل مجلس مؤسسان و برگزاری انتخابات آزاد برای تعیین نوع حاکمیت آینده‌ی ایران است.


جواب در کجاست؟‌
شهردار رودی جولیانی نیز در فرازی پرشکوه و ستودنی، این واقعیت را به‌گونه‌ای دیگر خاطرنشان کرد:
«مسأله این است که آلترناتیو کیست؟ ما در اینجا جواب داریم. خانم رجوی یک طرح ده ماده‌یی داده است که از این روشن‌تر نمی‌شود طرحی برای آینده را توضیح داد. این طرح بر دموکراسی و حقوق زنان تأکید می‌کند. این‌ها فقط حرف نیستند. ما یک رهبر زن داریم و آیا این یک اقدام انقلابی نیست؟ این طرح ده ماده‌یی خواهان حاکمیت قانون است نه حاکمیت آخوندها. این طرح می‌خواهد که ایران در صدر کارنامه حقوق‌بشر جهان قرار بگیرد. همه اینها اکنون در دسترس هستند.
بسیاری می‌بینید که قیام ادامه دارد. همه می‌بینید که مردم ایران خواستار ادامه مقاومت‌شان هستند تا به آزادی برسند.»

سخنی ناگفته در بین پرانتز
دقت کنید! شهردار سابق نیویورک نگفت مردم ایران یک رهبر زن دارند، او خود را با مردم و مقاومت ایران جمع زد و گفت «ما یک رهبر زن داریم». در این «ما» باید درنگ کرد. این «ما» به سادگی به دست نیامده است. شخصیت‌هایی مانند رودی جولیانی که کمبودی در زندگی خویش ندارند، چرا و به چه دلیل و با کدام منطق به رسمیت شناخته شده، باید کیلومترها از زادگاه خویش فاصله بگیرند تا در سرمای استخوان‌سوز اروپا در گردهمایی یک اپوزیسیون شرکت کنند. این منش برخاسته از کدام آداب دیپلماتیک است؟ این خاکساری و فروتنی محصول دیدن چه ارزش‌هایی در ناصیه‌ی این مقاومت است؟ آنها در ازای این اقدام، تنها پاداشی که دریافت می‌کنند، به احتمال زیاد فقط و فقط ناسزاها و تهمت‌های باز هم بیشتر از سوی عوامل حاکمیت آخوندی و رسانه‌های لیچارباف آن است.
ایمان شخصیت‌های چون آقای جولیانی به حقانیت این راه برخاسته از فهمی عمیق نسبت به کارکردهای مریم رجوی و فداکاری و مایه‌گذاری کادرها، اعضا و هواداران پر شور و خستگی‌ناپذیر این مقاومت است.
این چیزی است که دشمن ما برای درک آن باید راهی از عصر نئاندرتال تا انسان امروزی را طی کند.

نه شاه و نه شیخ
آقای رودی جولیانی پیش از سخنرانی خویش، در یک کنفرانس مطبوعاتی در ورشو نیز شرکت کرد و در آنجا به طور صریح انواع دیکتاتوریهای فعلی و سابق را رد کرد و گفت: «ما می‌خواهیم مردم ایران کشور خودشان را دوباره بدست بیاورند. یک کشور بدون دیکتاتوری سلطنتی و یا دیکتاتوری آخوندی.»
او همچنین با استناد به خواست‌های تظاهرکنندگان گفت:
«ایرانیان آزاده خواهان نامگذاری تروریستی سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات، اخراج مزدوران از آمریکا و اروپا، ارجاع پرونده نقض حقوق‌بشر و قتل‌عام زندانیان سیاسی و تروریسم رژیم آخوندی به شورای امنیت و قرار گرفتن مسئولان این جنایتها در برابر عدالت هستند.
ایرانیان تجمع کننده در ورشو بر ضرورت اخراج رژیم ضدایرانی و نامشروع آخوندی از ملل ‌متحد و به‌رسمیت شناختن شورای ملی مقاومت ایران تأکید کردند.
خواست تظاهر کنندگان ایرانی در ورشو این است که دیکتاتوری دینی باید به‌طور کامل با مزدورانش، از عراق، سوریه، یمن، لبنان و افغانستان بیرون انداخته شود.
آنان تأکید کردند:‌ آزادی و حاکمیت جمهور مردم حق مسلم ملت ایران است. مردم ایران و فرزندان رشید میهن، خود به این مهم، توانا هستند.».
    
ما حق داریم امیدوار باشیم
طرح چنین مواضعی از سوی شخصیت‌های شرکت کننده در تظاهرات مجاهدین، در بحبوحه‌ی برگزاری در کنفرانس ورشو و درست در زیر گوش گردآمدگان برای تصمیم‌گیری در مورد سرنوشت ایران، بسیار قابل‌توجه و حائز اهمیت است.
او گویی در برق نگاه زنان و مردان گردآمده در تظاهرات، از هم اکنون بارقه‌های پیروزی و امید به آینده‌ای آزاد، آباد و دموکراتیک و عاری از شاه و شیخ را به چشم می‌دید که این گونه از جانباختگان سرفراز مقاومت یاد کرد:
«در عرض چند سال ایران در صدر کشورهای آزاد خواهد بود و در آن موقع ما از زنان و مردانی که جانشان را در ایران داده‌اند قدردانی شایسته خواهیم کرد.»
آری، ما به این امید زنده‌ایم،‌ می‌جنگیم و افق‌های آبی فردا را بر خرابه‌های این شب نحس، پی‌ می‌افکنیم. ما حق داریم امیدوار باشیم و به امیدوار بودن خویش ببالیم؛ زیرا امید ما نه بخشی از ایمان ما که تمام ایمان ما به نامی است که جز امید، مهرورزی، عشق، سرزندگی و نشاط از آن ساطع نمی‌شود.

ای کاش! می‌توانستم
ـ يک لحظه می‌توانستم ای کاش ـ
بر شانه های خود بنشانم
اين خلق بی شمار را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خويش ببينند که خورشيدشان کجاست
و باورم کنند.
ای کاش!
می توانستم
احمد شاملو ـ از شعر با «چشم‌ها»






















ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top