معرفی یک کتاب، معرفی یک سرگذشت ـ علیرضا خالوکاکایی









سروده های دفتر «تبعید به شعرهای خیس» هنگامی متولد شدند که من تازه موفق شده بودم در مهر ۱۳۶۵ از طریق مرزهای شمال غربی ایران، از زیر حاکمیت تفتیش عقیده و عمامه و نعلین خارج شوم. زندگی زیرزمینی در آن روزها، تحت تعقیب بودن به عنوان یک مخالف ولایت فقیه،  یافتن راه بلد برای عبور از منطقه‌ی جنگی حاج عمران و سایر خطرهای دهان گشوده در مسیر، حوادث مفصلی را در برمی‌گیرد و شرح حال آن بماند برای وقتی دیگر.
جایی که برای یک اقامت موقت در آن پناه گرفته بودم، یک منطقه‌ی کوهستانی جنگل‌پوش در شمال غربی ایران، در منطقه‌ی آزاد شده بین ایران و عراق بود. بخشی از پیشمرگه‌های حزب دمکرات ایران در آن مستقر شده بودند. من از آنها کمک خواستم تا رسیدن به نخستین شهر مرزی عراق مرا یاری کنند.
شعرهایی که به نحوی به جنگل اشاره می‌کنند، تولد خود را مدیون این منطقه‌ی کوهستانی هستند. خلوت برگ‌پوش حوضچه‌ی یک چشمه‌ی کوچک جنگلی، در پناه سایه‌های درختان بلوط وحشی، بیتوته‌ی مناسبی برای من، تنهایی و شعر بود.  غروبگاهان سمفونی یکریز آوای سیرسیرکان فضایی اثیری به جنگل می‌بخشید، ماه با طلوع رازناک خود این مجموعه را کامل می‌کرد. گاه تک تیرهایی که از دهانه‌ی لوله‌ی تفنگ پیشمرگان خارج می‌شد، این خلوت را به هم می‌زد.
پیشمرگان با تفنگ‌هایشان بودند و من با یادداشت‌ها و شعرهایم. دیدن رنج و تلاش زنان و مردان زحمتکش کرد از نزدیک و میهمان نوازیهای آنان مرا به ابعادی دیگر از سرگذشت تلخ مردمم در استبداد دینی واقف کرد. شنیدن صدای دلنشین جرقاجرق سوختن هیزم خشک در سنگچین اجاق و نوشیدن چای داغ از قوری دود زده در استکان کمرباریک و نعلبکی چینی، خوردن نان ساجی و ماست و گوش سپردن به گویش شیرین کردی، همراه با بحث‌های سیاسی برای من ـ که سال‌ها در شرایط مخفی به سر برده بوده و از دسترسی به فضای آزاد محروم بودم ـ  دنیای جدیدی بود.  
من برای «عبور» در آنجا بودم. ظهور دو هلی کوپتر کبری و شلیک راکدهای آنان به پناهگاه‌های کوهستانی ما چند روز پس از ورودم به این منطقه‌ی جنگلی آنجا را نا امن کرد و ما برای پیشگیری از یک یورش زمینی مجبور به تغییر مکان شدیم.
آن روزها من شعرهایی را که در ایران سروده بودم، با مداد و به صورت خط ریز در لابلای دیوان شعری از حافظ نوشته و به همراه خود داشتم. هر شعر جدیدی می‌سرودم به آن می‌افزودم.
در حالی که امید نداشتم از آن منطقه‌ی جنگلی و جنگی، جان به در ببرم و خود را برای هر پیشامد احتمالی آماده کرده بودم، یک هفته بعد به کمک یک اکیپ از پیشمرگان به شهر سیدکان عراق رسیدم و توانستم به عراق پناهنده شوم.
سروده‌ هایی که به مرداب، باران و کویر اشاره دارد، جوشیده از فضای حاکم بر یک کمپ پناهندگی در عراق به نام «حله» می‌باشد. این کمپ که از یک شرکت فرانسوی در عراق به جا مانده بود، در حوالی شهر شوملی از توابع استان حله قرار داشت.
با پیوستن دوباره‌ام به مجاهدین در مناطق مرزی کردستان و ورود به پایگاه های آنان، زندگی من در استمرار مبارزه ام علیه دیکتاتوری موحش دینی وارد سرفصلی نوین شد. بشارت بازگشت بهار در برخی سروده‌های این دفتر از ره آوردهای آن روزهاست. 
با این توصیف اغلب شعرهای این مجموعه در سفر پا به دنیا گذاشته و بر تکه های پراکنده‌ی کاغذ نگاشته شده اند؛ سفری گاه بر گرده‌ی قله ها و دامنه ها و همراه با گوش دادن به سکوت رازناک جنگل و گاه تفنگ بر دوش همراه با قهرمانان آزادی.
 اعتراف می‌کنم که گاهگاه در خلوت کردن‌های نیم شبگاهی، در کنار آبگیرها و درختان بید کمپ و نیز در بیابان‌های اطراف آن، درنگی فلسفی بر چرایی حیات و انسان نیز داشته‌ ام.
تراش ناخوردگی زبان، خالی بودن از کشف جدید و عناصر شعری، و نیز خامی ایماژهای این مجموعه خود سخن می‌گوید و در صدد دفاع از آن نیستم. من به‌ عنوان شاعری که در آن زمان ۲۴سال بیش نداشت، تازه گام در وادی حیرتناک و نه توی شعر گذاشته و در حال تجربه کردن راه های ناپیموده‌ی بسیار بودم. وجهه‌ی همتم قبل از هر چیز نه شعر که گشودن راهی برای نجات میهنم از کابوس هولناک یک حاکمیت قرون وسطایی بود؛ و هست.
بی‌گمان روزی نه چندان دور ما ـ دلهای تمامی ما ایرانیان ـ از این تبعید تلخ بازخواهد گشت، تفنگ‌ها از شلیک بازخواهد ایستاد و ایران زمین جلال و شکوه شایسته‌ی خود را از سر خواهد گرفت.
ما برای آن روز زنده‌ ایم و می‌جنگیم.







تبعید به شعرهای خیس، مجموعه شعری است با ۴۷ سروده از علیرضا  خالوکاکایی (ع. طارق)
شعرهای این دفتر در سال‌ های ۱۳۶۵ و ۶۶ سروده شده‌اند.
دسترسی به کتاب در تلگرام »مکث در پرانتز آبی»:

دانلود با لینک مستقیم

ارسال یک نظر

0 نظرات

Pagination Scripts Facebook SDK Overlay and Back To Top